کتابخانه

بررسی و دانلود کتاب ستیز با عقل، ستیز با علم، ستیز با عالم (نقد جریان احمد الحسن)‌

  نام کتاب: ستیز با عقل، ستیز با علم، ستیز با عالم 

نویسنده:  آقای سید مهدی مجتهد سیستانی

موضوع: نقد جریان احمد الحسن (یمانی)

جلد: یک جلد

تعداد صفحه: 213 صفحه


بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین وصلواته وبرکاته على أشرف البریه محمد و أهل بیته المنتجبین لا سیما بقیه الله روحی و أرواح ما سواه فداه

احمد بصری با راه اندازی جریانی موسوم به یمانی و طرح دوره فترت به مخاطبان خود چنین القا میکند که اعتقاد و عملی که پس از رخداد غیبت امام زمان علیه السلام تا سال ظهور او یعنی ۲۰۰۲ در جامعه شیعه وجود داشته باطل و منحرف بوده و او از جانب حضرت مهدی علیه السلام ماموریت دارد این غلطها و انحرافات را اصلاح کند تا زمینه ظهور آن امام عزیز فراهم شود و در این باره به روایتی موسوم به حدیث وصیت تمسک می کند.

وی برای اجرای سناریوی خود روشها و منشهای زیادی در پیش گرفته که سه گزینه عقل ستیزی علم ستیزی و عالم ستیزی در میان آنها جلوه خاصی دارد. جریان پیرو او با مغالطه در معنای ثقلین تنها منبع شناخت را قرآن و روایات می دانند و از دخالت دادن هر گونه حکم عقل در مسائل دین بر حذر داشته پیروی از آن را دور شدن از ثقلین معرفی میکنند تا شیعه ی اهل بیت علیهم السلام را به سوی خاموش کردن شعله عقل در راه شناخت حقائق و تشخیص صحیح از باطل سوق دهند.

هر چند که خود هر جا گیر کنند حکم عقل را وسط کشیده و از آن برای اثبات باطل خویش کمک می گیرند.

مثال:

الف) اثبات عقلی ظهور برای یمانی  توضیح آنکه وقتی ما به آنها اعتراض میکنیم که در روایات هیچ سخنی از ظهور یمانی به میان نیامده و تنها از خروج او سخن گفته شده است، پس چگونه احمد بصری در عین ادعای یمانی بودن ادعای ظهور و بیعت هم می کند؟

 می گویند عقل این را می فهمد که هر خروجی نیاز به ظهور و گرفتن بیعت دارد. این در حالیست که میشود یمانی قبل از قیامش شخصیتی شناخته شده و تاثیر گذار در یمن باشد که به محض اعلان جنگ علیه سفیانی لشکری برایش فراهم گردد لذا نیازی به ظهور و بیعت نداشته باشد. ب اثبات عقلی اینکه احمد باید فرزند با واسطه حضرت مهدی علیه السلام و مجهول النسب باشد:

توضیح آنکه طبق روایت یکی از خصائص قائم موعود اینست که نسبش ظاهر است: «خَفِیَّ الوِلَادَهِ وَ المَنْشَا غَیْرَ خَفِیٌّ فِی نَسَبِهِ»، ولی یاران احمد می گویند:

قائمی که فرزند امام زمان است باید مجهول النسب باشد، تا وقتی ظهور کرد و گفت من فرزند امام هستم جای پدرش امام زمان مشخص نشده و غیبتش مخدوش نگردد و برای همین عقل میگوید قائم باید فرزند با واسطه امام زمان باشد این در حالیست که چون در تمام یازده فقره ی حدیث وصیت مورد استناد احمد این به معنای فرزند بدون واسطه میباشد در فقره دوازدهم نیز به همین معنا به کار رفته است.

 لذا بر فرض که برای امام زمان علیه السلام فرزندی به نام احمد باشد. او فرزند بی واسطه ایشان خواهد بود نه با واسطه و شبهه ای که آنها مطرح می کنند تنها در صورتی است که احمد بخواهد قبل از امام زمان ظهور کند که نه تنها هیچ دلیلی بر آن وجود ندارد که خود حدیث صراحتاً گفته: وی به هنگام وفات امام علیه السلام به خلافت یا وصایت می رسد؛ و حتی اگر قرار باشد قبل از ظهور هم بیاید استدلالشان باطل است چون می شود امام زمان علیه السلام بدون معرفی خود ازدواج کنند و قبل از به دنیا آمدن فرزند، از پیش همسر بروند و بدین گونه نه همسر و نه فرزند امام زمان ایشان را نشناسند و مکان حضرت هم در دوره غیبت بر ملا نگردد سپس به هنگام بزرگی آن کودک برای وی تشرفی حاصل نموده و به وی خبر دهند که پدرت من بوده ام درست مطابق چیزی که خود احمد بصری درباره خویش ادعا می کند؛ و البته در کتاب «نبرد» صورت های دیگری هم بیان شده است.

ج) اثبات عقلی لزوم هلاکت مدعی کذایی که به نص تشخیصی تمسک کرده توضیح آنکه طبق منطق احمد اگر فرد دروغگویی وصیت حجت خدا را بر خودش منطبق داند و واقعاً هم منطبق باشد باید در جا هلاک گردد و الا خدا باعث گمراهی کسانی شده که گول او را خورده اند.

و ما می گوییم آنها که گول خورده اند یا جاهل قاصرند یا جاهل مقصر و یا عالم به دروغگو بودن او جاهل قاصر که معذور است و جاهل مقصر و عالم هم که عذری ندارند پس نیازی به هلاکت آنی نیست. شاید بگویید وقتی وصیت کاملاً بر آن کذاب منطبق بوده، چه تقصیری برای جاهلی که گول خورده وجود دارد؟

 اما عرض میکنیم وصیت حجت خدا بر مدعی کذاب انطباق کامل نخواهد داشت پس تقصیر جاهل بوده که دقت کافی در نشانه ها نکرده و با سهل انگاری ایمان آورده است. جالب اینکه در مورد احمد بصری هر دو مساله منتفی است؛ یعنی نه نصی در مورد احمد فرزند با واسطه امام زمان وجود دارد و نه احمد بصری بر همان نصی که ادعا می کند منطبق است. در نتیجه آنچه عقل می فهمد عدم امکان انطباق وصیت بر مدعی کذاب است نه امکان انطباق بر کذاب و هلاکت آنی او قبل از ادعا

د) اثبات عقلی لزوم نوشته شدن وصیت توضیح آنکه احمد بصری برای معتبر جلوه دادن حدیث وصیت مکتوب و تایید شدنش توسط قرآن به آیه وصیت در سوره بقره تمسک می کند که به ادعای او درباره وجوب نوشتن وصیت سخن گفته است ولی ما می گوییم کجای آن آیه گفته وصیت باید نوشته شود؟

و آنها پاسخ میدهند این را عقل می فهمد خوب وصیت نوشتنی است دیگر!

این در حالیست که اگر آیه ی بعد از آیه وصیت را می خواندند به وضوح می دیدند در آن از شنیده شدن وصیت سخن گفته شده نه دیدن: «فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»

 و کسانیکه وصیت را پس از شنیدنش تغییر دهند گناهش بر همانهاست که آن را تغییر می دهند خداوند شنوای داناست که می رساند آنچه آیه وصیت مطرح کرده وصیت شفاهی بوده و لزومی در کتابت آن نیست

ممکن است اتباع احمد بصری بگویند اینکه در آیه از شنیدن وصیت سخن گفته شده منافاتی با مکتوب بودن آن ندارد چون همیشه وقتی وصیت را می گفته اند تا کسی بنویسد حاضران هم می شنیده اند دیگر اما آنها تعقل نمیکنند که اگر وصیت مکتوب باشد، با وجود آن سند مکتوب چگونه کسانیکه صرفاً آن را شنیده اند میتوانند محتوای آن را تغییر دهند؟

 بلکه این تغییر تنها در صورتی قابل فرض است که وصیت فقط شنیده شده بدون اینکه نوشته گشته باشد و در چنین حالتی است که چون سند مکتوبی وجود ندارد کسانیکه وصیت را شنیده اند میتوانند آن را تغییر دهند و ادعا کنند ما اینجور نشنیده ایم.

هـ) ابطال قدرت تکلم ائمه علیهم السلام به همه زبانها توضیح آنکه در روایات بسیار زیادی این حقیقت بیان شده که ائمه علیهم السلام قدرت تکلم به هر زبانی را دارند بلکه در بعضی روایات تصریح شده که هر کس این خصلت را نداشته باشد امام نیست الکافی ج ۱ ص ۲۸۵ ۷)، اما یاران احمد بصری می گویند عقل چنین چیزی را نمی پذیرد؛

 چه کسی تمام زبانهای دنیا را یاد دارد تا بتواند مدعی امامت را با همه آنها آزمایش کند؟

 پس تمام این روایات باطل است و به همین راحتی بیش از صد حدیث که در عموم کتابهای شیعه ثبت شده و سند تعداد قابل توجهی از آنها معتبر است و قطعاً دارای تواتر معنوی می باشد را انکار می کنند این در حالیست که شبهه آنها سست تر از خانه عنکبوت می باشد زیرا درباره این روایات دو برداشت کاملاً معقول وجود دارد

مراد از این نشانه علامت اثباتی نیست که هر کس بتواند به همه زبانهای دنیا حرف بزند امامتش ثابت میشود بلکه مراد علامت سلبی است یعنی هر کس نتواند حرف بزند امام نیست و این دقیقاً مطابق بیان امام کاظم علیه السلام می باشد که در جواب سوال ابو بصیر مبنی بر اینکه با چه چیزی امام شناخته می شود فرمودند با خصلتهایی … و اینکه با مردم به هر زبانی سخن بگوید بعد نمونه ای از قدرت خود را نشان داده و در ادامه فرمودند: هر کس این خصال را نداشته باشد امام نیست:

«جُعِلْتُ فِدَاکَ بِمَ یُعْرَفُ الْإِمَامُ؟ قَالَ: فَقَالَ: بِخِصَالٍ … وَ یُکَلِّمُ النَّاسَ بِکُلِّ لِسَانٍ … فَأَجَابَهُ أَبُو الْحَسَنِ عَ بِالْفَارِسِیَّهِ … ثُمَّ قَالَ لِی: یَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ الْإِمَامَ لَا یَخْفَى عَلَیْهِ کَلَامُ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ وَلَا طَیْرٍ وَ لَا بَهِیمَهٍ وَلَا شَیْءٍ فِیهِ الرُّوحُ فَمَنْ لَمْ یَکُنْ هَذِهِ الْخِصَالُ فِیهِ فَلَیْسَ هُوَ بِإِمَامٍ .»

 منظور علامت اثباتی است و آن در جایی است که بدانیم مدعی امامت، هیچ تحصیلی در یادگیری دیگر زبانها نداشته و با این حال بتواند به گونه فصیح به هر زبانی که مخاطبانش دارند صحبت کند که در این صورت روشن می شود امام است و به دیگر زبانها هم قدرت دارد، به شرطی که از تکلم به زبانهایی غیر از آن زبانها استنکاف نداشته باشد. و ابطال علامت بودن صیحه آسمانی توضیح آنکه در روایات فراوان یکی از علائم محتوم ظهور حضرت مهدی علیه السلام صیحه آسمانی معرفی گشته تا آنجا که بیان شده هر چیزی از علائم بر شما مشتبه شود آن صدا از آسمان به اسم و امر او بر شما مشتبه نخواهد شد:

«فَإِنْ أَشْکَلَ عَلَیْکُمْ هَذَا فَلَا یُشْکِلُ عَلَیْکُمُ الصَّوْتُ مِنَ السَّمَاءِ بِاسْمِهِ وَ أمره،»

بلکه بالاتر از این گفته شده به واسطه همین صدا صاحب این امر شناخته می شود:

«الصَّوْتُ : قُلْتُ: وَ مَا الصَّوْتُ؟ أَهُوَ الْمُنَادِی؟ فَقَالَ: نَعَمْ وَ بِهِ یُعْرَفُ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ».

اما پیروان احمد بصری با طرح اشکالات سبک و مضحک این همه روایت را باطل یا دارای تاویل میدانند از جمله می گویند اگر صبحه علامت شناخت قائم است خوب تکلیف انسان های کر چه می شود؟!

و من در جوابشان می گویم قطعاً دلیل نبوت موسی علیه السلام معجزه بوده و در این صورت خوب تکلیف انسانهای کور چه می شود؟ همچنین دلیل احمد بصری بر امامتش هر چه که باشد تکلیف انسان های کر و کور چه می شود؟! این در حالیست که اولاً احکام و قوانین و علامت ها برای نوع افراد جامعه لحاظ می شود نه افرادی که به گونه ای دارای شرایط عادی نیستند که چنین افرادی بسته به معذوریت هایی که دارند با آنها رفتار خواهد شد و الا تکلیف انسانهای دیوانه چه میشود؟ تکلیف انسانهای جن زده چه می شود؟ تکلیف انسانهای کند ذهن و ساده لوح و …. چه میشود؟ که همه شان به نوعی در فهم حق و حقیقت مشکل دارند. ثانیاً همان خدایی که قادر است صوتی آسمانی بفرستد که هر کس به زبان خودش بشنود قادر است گوشهای انسان های کر را هم برای شنیدن این صدا شنوا کند.

آنچه تا اینجا گذشت پیرامون گام اول جریان احمد در عقل ستیزی بود؛ اما آنها در گام دوم علوم متداول در حوزه های علمیه را که بیش از هزار سال علمای ربانی شیعه – که در اوج علم و تقوا بوده اند – آن علوم را تنها وسیله فهم معارف دین میدانسته اند با انگ بشری بودن باطل دانسته و استفاده از ادبیات و منطق و اصول فقه و از همه مهمتر علم رجال را بدعتی نابخشودنی در دین تلقی می کنند. و در گام سوم وقتی که عقل و علم را از مخاطب خود محروم داشتند، عالیم را هم از او دریغ می کنند به این بهانه که تقلید در اعتقادات جایز نیست و اصلاً علمای آخر الزمان همگی دشمنان قائم موعود میباشند و پرسیدن از آنها حکم مراجعه به طاغوت را دارد که در روایات مورد نهی قرار گرفته است ما در نوشتار حاضر، پیگیر نقد این سه روش و منش باطل شده ایم تا همه گره هایی که یهود خبیث منظم و نا منظم روی هم زده و گلیمی بدقواره بافته را یکی پس از دیگری باز کرده و هر آنچه در این زمینه رشته است را پنبه کنیم.

سید مهدی مجتهد سیستانی ۲۴ محرم ۱۴۴۲

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا