بررسی حدیث وصیت درکتاب الغیبه شیخ طوسی
یکی از بحث های پایهای در نوشتهها وگفتارهای احمدالحسن و مریدان او، حدیث وصیت کتاب الغیبه مرحوم شیخ طوسی میباشد که در این مقاله به بررسی او میپردازیم.
حدیث وصیت چیست:
حدیث وصیت، روایتی است منسوب به پیامبر صلوات الله علیه وآله که در آن، وصیت و سفارش پیامبر صلوات الله علیه وآله به حضرت علی صلوات الله علیه ذکر گردیده است لذا یمانیون نام این روایت را (حدیث وصیت) گذاشتهاند. مجددا یادآور می شویم که پایه واساس دعوت احمد الحسن، حدیث وصیت میباشد.
همانطور که میدانید وصیتهای مختلفی از رسول خدا صلوات الله علیه وآله در احادیث وجود دارد، اما گاهاً بین مضامین این وصیتها تعارضاتی وجود دارد که در تشخیص وصیت صحیح از ناصحیح باید به اخبار علاجیه اهل بیت صلوات الله علیهم رجوع نمود.
اگر در ذهن عزیزان باشد، ما در پایه اول به بررسی ادله احمد الحسن و مریدانش در مورد نفی علم رجال پرداختیم و ثابت نمودیم که ادعای آنان خلاف دستورات قرآن و اهل بیت صلوات الله علیهم میباشد.
به نظر میرسد که اشاره به قسمتی از مباحث پایه اول، بسیار مفید بوده و ما را در بررسی حدیث وصیت کمک فراوانی مینماید.
خلاصه:
اولین راهی که امام باقر صلوات الله علیه در بحث تعارض اخبار و تشخیص حدیث صحیح ارائه فرمودند این است که:(ای زراره آنچه که بین اصحاب مشهور است را بگیر و آن را که نادر و غیر مشهور است رها کن)
منظور از عبارت (احادیث مشهور بین اصحاب) که حضرت فرمودند، احادیث مشهور بین شیعیان است، نه اهل سنت یا دیگر فرقه ها
راوی میگوید:
(پس گفتم هر دو حدیث مشهور است و روایت شده و از قول شما نقل شده.
پس فرمودند: آن حدیثی را قبول کنید که راوی آن عادل تر در نزد شماست و از آن اطمینان و وثوق بیشتری دارید.
البته حضرت در ادامه راههای دیگری هم بیان میکنند که برای دیدن تفصیلی آن میتوانید به مقاله علم رجال مراجعه کنید و این مبحث حدیث وصیت را بهتر درک کنید.
با این اوصاف اگر به حدیث وصیت ویا وصایای متعارضی برخورد کردیم، باید به ترتیب فوق طیّ طریق نموده تا وصیتّ حق را تشخیص دهیم و به آن عمل نماییم.
حال ما در بحث حدیث وصیت، به احادیث متعارض برخورد میکنیم.
در حدیث وصیت کتاب الغیبه صحبت از امامان صلوات الله علیهم و مهدیین به میان آمده و در احادیث دیگر وصیت فقط صحبت از امامان شده است و این وصیت عاصم از ضلال معرفی گردیده است.
لذا باید طبق دستور امام باقر صلوات الله علیه در مورد احادیث متعارض عمل نمود تا وصیت صحیح را از ناصحیح تشخیص دهیم.
شهرت:
همانطور که میدانید حدیث وصیتی که در کتاب الغیبه شیخ طوسی نقل گردیده است، هیچگونه شهرتی بین اصحاب نداشته واساساً همین یک حدیث است که بحث مهدیین در وصیت رسول خدا صلوات الله علیه وآله را مطرح میکند.
اعدل و اوثق:
از نظر بحث سندی هم که این حدیث جزو احادیث ضعیف محسوب میشود، آن هم نه به خاطر یک راوی، بلکه چندین راوی.
راویان حدیث وصیت:
علی بن سنان الموصلی العدل
علی بن الحسین
احمد بن محمد بن الخلیل
جعفر بن احمد المصری
الحسن بن علی عمّ جعفر
والد الحسن بن علی
تمامی این راویان مجهول هستند و توثیقی ندارند و اصلا بعضی از آنان شناخته شده هم نیستند.
مضافا اینکه همین یک حدیث وصیت هم از طرف عامه بوده که این مساله وضعیت را به مراتب بدتر میکند.
مرحوم شیخ حر عاملی در این زمینه میگوید:
(ولا یخفى أنّ الحدیث المنقول أوّلاً من کتاب « الغیبه » من طرق العامّه) الایقاظ من الهجعه ج1ص403
همچنین در کتاب الفوائد الطوسیه ص111 میگوید:
(ما رواه الشیخ فی کتاب الغیبه فی جمله الأحادیث التی رواها من طریق المخالفین فی النص علی الأئمه علیهم السّلام)
مرحوم شیخ حر عاملی در دو عبارت فوق تصریح مینماید که این حدیث از عامه و مخالفین نقل شده است.
امام کاظم علیه السلام ضمن حدیثی فرمودند:
لَا تَأْخُذَنَّ مَعَالِمَ دِینِکَ عَنْ غَیْرِ شِیعَتِنَا فَإِنَّکَ إِنْ تَعَدَّیْتَهُمْ أَخَذْتَ دِینَکَ عَنِ الْخَائِنِینَ الَّذِینَ خَانُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ خَانُوا أَمَانَاتِهِمْ إِنَّهُمُ اؤْتُمِنُوا عَلَى کِتَابِ اللَّهِ فَحَرَّفُوهُ وَ بَدَّلُوهُ فَعَلَیْهِمْ لَعْنَهُ اللَّهِ وَ لَعْنَهُ رَسُولِهِ وَ لَعْنَهُ مَلَائِکَتِهِ وَ لَعْنَهُ آبَائِیَ الْکِرَامِ الْبَرَرَهِ وَ لَعْنَتِی وَ لَعْنَهُ شِیعَتِی إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَه. وسائل الشیعه ج27ص150
معالم دینت را جز از شیعه ما فرا مگیر، زیرا اگر از ایشان بگذرى (و معالم دین را از آنان یاد نگیرى) دینت را از خیانتکارانی که به خدا و رسول او و به امانات ایشان خیانت و نادرستى کردند فرا گرفته اى، خیانتکاران را بر کتاب خداوند امین گردانیدند پس آنان کتاب خدا را تحریف و تبدیل کردند، پس لعنت خدا و پیامبر و فرشتگان او و لعنت پدران گرامى و نیکو کردارم و لعنت من و لعنت شیعه ام تا روز قیامت بر ایشان باد.
حال چرا یمانیون معالم دینشان را از دشمنان اهل بیت علیهم السلام می گیرند ️ پرسشی است که باید منصفانه در پاسخش درنگ نمود.
پس با اجرای راهکار اول امام باقر صلوات الله علیه در احادیث متعارض، حدیث وصیت کتاب الغیبه شیخ طوسی قابل استناد نبوده زیرا این حدیث غیر مشهور، در تضاد با احادیث مشهور دیگر میباشد.
حتی اگر حدیث وصیت کتاب الغیبه، مشهور هم باشد با اجرای راهکار دوم امام باقر صلوات الله علیه بحث اعدل واوثق، در احادیث متعارض، باز هم باید حدیث وصیت کتاب الغیبه را کنار گذاشت و اخذ به احادیث اعدل و اوثق نمود.
جمع بندی:
حدیث وصیت کتاب الغیبه به هیچ وجه قابل استناد نیست زیرا:
حدیث وصیت از نظر سندی ضعیف بوده و واز طریق اهل سنت نقل گردیده است.
و همچنین معارضه با احادیث دیگر دارد.
این حدیث، مشهور بین اصحاب نیست.
راویان آن اعدل و اوثق از راویان روایات معارض نیستند.
در بخش قبلی ثابت نمودیم که حدیث وصیت کتاب الغیبه مرحوم شیخ طوسی، حدیثی است که از اهل سنت نقل شده و راویان آن هم مجهول میباشد.
مضافا اینکه معارضه دارد با احادیث مشهور بین اصحاب.
امامان ما دستور دادهاند که معالم دینمان را از اهل سنت نگیریم زیرا آنان خائن به خدا و رسول هستند، لذا باید این حدیث را رها نموده وبه احادیث دیگر وصیت از طرف شیعه اخذ نماییم.
اینک حدیث وصیت کتاب الغیبه را ذکر نموده ومطالبی پیرامون آن تقدیم عزیزان میگردد.
متن روایت در سه بخش:
أخبرنا جماعه عن أبی عبد الله الحسین بن علی بن سفیان البزوفری عن علی بن سنان الموصلی العدل عن علی بن الحسین عن أحمد بن محمد بن الخلیل عن جعفر بن أحمد المصری عن عمه الحسن بن علی عن أبیه عن أبی عبد الله جعفر بن محمد عن أبیه الباقر عن أبیه ذی الثفنات سید العابدین عن أبیه الحسین الزکی الشهید عن أبیه أمیر المؤمنین ع قال:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِی اللَّیْلَهِ الَّتِی کَانَتْ فِیهَا وَفَاتُهُ لِعَلِیٍّ ع یَا أَبَا الْحَسَنِ أَحْضِرْ صَحِیفَهً وَ دَوَاهً فَأَمْلَى رَسُولُ اللَّهِ ص وَصِیَّتَهُ حَتَّى انْتَهَى إِلَى هَذَا الْمَوْضِعِ فَقَالَ یَا عَلِیُّ إِنَّهُ سَیَکُونُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً وَ مِنْ بَعْدِهِمْ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً فَأَنْتَ یَا عَلِیُّ أَوَّلُ الِاثْنَیْ عَشَرَ الْإِمَامِ سَمَّاکَ اللَّهُ فِی السَّمَاءِ عَلِیّاً الْمُرْتَضَى وَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الصِّدِّیقَ الْأَکْبَرَ وَ الْفَارُوقَ الْأَعْظَمَ وَ الْمَأْمُونَ وَ الْمَهْدِیَّ فَلَا یُصْلِحُ هَذِهِ الْأَسْمَاءُ لِأَحَدٍ غَیْرَکَ
رسول خدا صلوات الله علیه واله در همان شبی که وفاتش در آن واقع شد، به علی علیه السلام فرمود: «ای ابا الحسن، کاغذ و دواتی بیاور.» و حضرت وصیت خود را املا فرمود تا به این جا رسید که فرمود: یا علی! بعد از من دوازده امام میباشند و بعد از آنها دوازده مهدی. پس تو یا علی اوّلین دوازده امام هستی. خدای تعالی تو را در آسمانش، علی مرتضی، و امیر المؤمنین، و صدیق اکبر، و فاروق اعظم، و مأمون و مهدی نامیده و این نامها برای غیر تو شایسته نیست.
یا عَلِیُّ أَنْتَ وَصِیِّی عَلَى أَهْلِ بَیْتِی حَیِّهِمْ وَ مَیِّتِهِمْ وَ عَلَى نِسَائِی فَمَنْ ثَبَّتَّهَا لَقِیَتْنِی غَداً وَ مَنْ طَلَّقْتَهَا فَأَنَا بَرِیءٌ مِنْهَا لَمْ تَرَنِی وَ لَمْ أَرَهَا فِی عَرْصَهِ الْقِیَامَهِ وَ أَنْتَ خَلِیفَتِی عَلَى أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی فَإِذَا حَضَرَتْکَ الْوَفَاهُ فَسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِیَ الْحَسَنِ الْبَرِّ الْوَصُولِ فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِیَ الْحُسَیْنِ الشَّهِیدِ الزَّکِیِّ الْمَقْتُولِ فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ سَیِّدِ الْعَابِدِینَ ذِی الثَّفِنَاتِ عَلِیٍّ فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ مُحَمَّدٍ بَاقِرِ الْعِلْمِ فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ جَعْفَرٍ الصَّادِقِ فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ مُوسَى الْکَاظِمِ
ای علی تو وصی من بر خاندانم، زنده و مردهی ایشان هستی، و نیز وصی بر زنانم هستی، هر یک را که تو به همسری من باقی گذاری، فردای قیامت مرا دیدار کند و هر یک را تو طلاق دادی، من از وی بیزارم و مرا نخواهد دید، و من نیز او را در صحرای محشر نخواهم دید، و تو پس از من خلیفه و جانشین من بر امتم هستی، هر گاه وفاتت رسید، خلافت را به فرزندم حسن واگذار کن، که او برّ وصول است، چون او وفاتش رسید آن را به فرزندم حسین زکی شهید مقتول بسپارد، چون هنگام وفاتش رسید، آن را به فرزندش سید العابدین ذی الثّفنات علی بسپارد، چون هنگام وفات او رسد، آن را به فرزندش محمد باقر بسپارد، و چون وفاتش رسد، آن را به فرزندش جعفر صادق واگذار کند، و چون وفاتش فرا رسد، به فرزندش موسی کاظم بسپارد
فإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ عَلِیٍّ الرِّضَا فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ مُحَمَّدٍ الثِّقَهِ التَّقِیِّ فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ عَلِیٍّ النَّاصِحِ فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ الْحَسَنِ الْفَاضِلِ فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ مُحَمَّدٍ الْمُسْتَحْفِظِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ فَذَلِکَ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً ثُمَّ یَکُونُ مِنْ بَعْدِهِ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ أَوَّلِ الْمُقَرَّبِینَ لَهُ ثَلَاثَهُ أَسَامِی [أَسَامٍ] کَاسْمِی وَ اسْمِ أَبِی وَ هُوَ عَبْدُ اللَّهِ وَ أَحْمَدُ وَ الِاسْمُ الثَّالِثُ الْمَهْدِیُّ هُوَ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ.
و چون وفات او فرا رسد، به فرزندش علی رضا بسپارد، و چون وفات او فرا رسد، به فرزندش محمد ثقه تقی واگذارد، و چون هنگام وفات او شود، به فرزندش علی ناصح بسپارد، و چون وفاتش در رسد، به فرزندش حسن فاضل واگذارد، و چون وفات او برسد، آن را به فرزندش محمد که مستحفظ از آل محمّد صلوات الله علیه و آله است، تسلیم کند، و ایشان دوازده امامند. بعد از آن دوازده مهدی میباشند. پس وقتی که زمان وفاتش فرا رسید، خلافت را به فرزندش که اوّلین مهدیین است میسپارد، و برای او سه نام است. یک نامش مانند نام من، و نام دیگرش نام پدر من است و آنها عبدالله و احمد، و نام سوّمین مهدی است و او اوّلین مؤمنان است.
البته ناگفته نماند که ترجمه فرازهای آخر، محل تامل بوده که ان شاء الله به آن پرداخته میشود.
بررسی:
همانطوری که دقت میکنید در ابتدای حدیث، نام (مهدی) به عنوان یکی از اسماء اختصاصی حضرت علی صلوات الله علیه ذکر گردیده است اما در عین حال کسان دیگری هم این اسم را دارند ! همین تعارض اولیه در متن حدیث شاید دلالت بر این دارد که اهل سنت در نقل این حدیث کمی تغییرات دادهاند.
انگیزه این تحریف از سوی اهل سنت میتواند تغییر دین خدا و رسول خدا صلوات الله علیه وآله باشد.
اساساً یکی از شیوههای کسانی که در کار جعل حدیث هستند همین تغییرات مختصر در احادیث هست تا بوسیله آن بتوانند دین را عوض کنند. یعنی حق را با باطل مخلوط مینمایند تا تشخیص آن برای مردم میسر نشود.
به همین جهت میباشد که ائمه دستور دادهاند از اهل سنت اخذ حدیث ننموده و معالم دین را از شیعیان بگیریم. در بخش قبلی به نمونهای از آن روایات اشاره شد مانند حدیث وصیت و سخن امام در اینباره و در اینجا هم نمونهی دیگری میآوریم.
امام صادق صلوات الله علیه فرمودند:
أَ تَدْرِی لِمَ أُمِرْتُمْ بِالْأَخْذِ بِخِلَافِ مَا تَقُولُ الْعَامَّهُ فَقُلْتُ لَا نَدْرِی فَقَالَ إِنَّ عَلِیّاً ع لَمْ یَکُنْ یَدِینُ اللَّهَ بِدِینٍ إِلَّا خَالَفَ عَلَیْهِ الْأُمَّهُ إِلَى غَیْرِهِ إِرَادَهً لِإِبْطَالِ أَمْرِهِ وَ کَانُوا یَسْأَلُونَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع عَنِ الشَّیْءِ لَا یَعْلَمُونَهُ فَإِذَا أَفْتَاهُمْ جَعَلُوا لَهُ ضِدّاً مِنْ عِنْدِهِمْ لِیَلْبِسُوا عَلَى النَّاسِ. بحار ج2ص237
آیا میدانید که چرا به اخذ روایات برخلاف اهل سنت امر شدهاید؟ گفتم: نمیدانم، حضرت فرمودند: همانا علی علیه السلام متدین به دینی نبود مگر اینکه امت مخالفت مینموده به جهت ابطال امر ولایت حضرت واز حضرت علی صلوات الله علیه سوال میکردند درباره چیزی که نمیدانستند وزمانی که حضرت فتوا میدادند، از پیش خودشان ضد آن را میساختند تا مردم را به اشتباه بیاندازند.
به همین جهت است که ائمه علیهم السلام فرموده اند معالم دین را از اهل سنت نگیریم.
احمد الحسن ومریدانش میگویند که پیامبر صلوات الله علیه وآله این وصیت را عاصم از ضلال یعنی مانع ضلالت و گمراهی معرفی کردهاند اما در این حدیث اصلا چنین چیزی وجود ندارد. لطفا حدیث وصیت را دوباره با دقت بخوانید تا پی به صدق ادعای ما ببرید.
جمع بندی:
حدیث وصیت حدیثی است که از اهل سنت نقل شده و راویان آن هم مجهول میباشد.
مضافا اینکه معارضه دارد با احادیث مشهور بین اصحاب.
تعارض در متن حدیث:
در ابتدای حدیث، نام (مهدی) به عنوان یکی از اسماء اختصاصی حضرت علی صلوات الله علیه ذکر گردیده است اما در عین حال کسان دیگری هم این اسم را دارند !!!
طبق حدیث امام صادق صلوات الله علیه اهل سنت کلمات حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه را تغییر میدادند و به مردم عرضه میکردند.
البته این امر مختص به امام علی علیه السلام نمی باشد.
در این حدیث هیچ صحبتی از (عاصم از ضلال بودن حدیث وصیت) نیست.
در سخنان قبلی نکاتی ذکر گردید که به خاطر اهمیت بحث، به خلاصه از آن نکات اشاره میشود:
حدیث وصیت به اعتراف مرحوم شیخ حرعاملی، حدیثی است که از اهل سنت نقل شده، و راویان آن هم مجهول میباشد. مضافا اینکه معارضه دارد با احادیث مشهور بین اصحاب.
تعارض در متن حدیث وجود دارد و آن اینکه در ابتدای حدیث، نام (مهدی) به عنوان یکی از اسماء اختصاصی حضرت علی صلوات الله علیه ذکر گردیده است اما در عین حال کسان دیگری هم این اسم را دارند.
در این حدیث هیچ صحبتی از (عاصم از ضلال بودن) نیست.
اینک به ادامه بررسی پیرامون حدیث وصیت کتاب الغیبه شیخ طوسی میپردازیم.
بررسی:
آنچه که خیلی عجیب به نظر میرسد این است که احمدالحسن بر اساس حدیث وصیت، ادعا میکند که امامت بعد از دوازده امام همچنان ادامه دارد، در حالیکه صراحتا پیامبر صلوات الله علیه وآله در این حدیث امامت را از مهدیین جدا میکنند.
به عبارات زیر از حدیث وصیت دقت فرمایید:
(سَیَکُونُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً وَ مِنْ بَعْدِهِمْ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً . . . فَذَلِکَ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً ثُمَّ یَکُونُ مِنْ بَعْدِهِ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً . . .)
اساسی ترین حدیث مورد استناد برای امامت مهدیین از سوی احمدالحسن، همین حدیث وصیت میباشد که پر واضح است که این حدیث هیچ دلالتی بر مدعای او نداشته بلکه نافی ادعای احمدالحسن نیز میباشد.
آری رسول خدا صلوات الله علیه وآله به صراحت تمام امامت را از مهدیین جدا مینمایند اما احمد الحسن بر خلاف گفته رسول خدا صلوات الله علیه وآله عمل نموده وامامت را برای مهدیین اثبات مینماید.
فراز دیگری از حدیث وصیت که باید دقیقا مورد تامل قرار گیرد عبارت زیر است:
(فإذا حضرته الوفاه فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ أَوَّلِ الْمُقَرَّبِینَ)
پس زمانیکه موقع وفات او میشود، پس باید تسلیم کند خلافت یا وصیت را به فرزندش که اول مقربین است.
سوالی که ذهن را درگیر میکند این است که: آیا با وجود بعضی امامان و رجعت ایشان در زمان امام مهدی صلوات الله علیه، میتوان فرض نمود که شخص دیگری اول المقربین باشد؟
یعنی میشود در زمانی که امام حسین صلوات الله علیه تشریف دارند، شخص دیگری اول المقربین باشد؟
در بعضی از نسخ خطی کتاب الغیبه شیخ طوسی برای حدیث روایت به جای عبارت (ابنه)، کلمه (ابیه) قرار دارد یعنی
عبارت اینگونه میشود:
(فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَى ابْیهِ أَوَّلِ الْمُقَرَّبِینَ)
پس زمانیکه موقع وفات او میشود، پس باید تسلیم کند خلافت یا وصیت را به پدرش یعنی امام حسین که اول مقربین است. [نسخه در انتها ارائه می گردد]
همانطور که میدانیم غسل و کفن و دفن امام زمان صلوات الله علیه به دست مبارک امام حسین صلوات الله علیه صورت میپذیرد و در روایات داریم که امام بعدی عهدهدار این امور میباشد.
امام کاظم علیه السلام میفرمایند:
. . . فَإِنَّ الْإِمَامَ لَا یُغَسِّلُهُ إِلَّا إِمَامٌ مِثْلُه.
با وجود این نسخه از کتاب الغیبه، سوال مطروحه در قسمت قبل هم پاسخ گفته می شود و دیگر عبارت هیچ ابهام و مشکلی ندارد.
با توجه به روایت امام کاظم صلوات الله علیه ــــ علاوه بر اشکالات اساسی قبلی که تاکنون در مورد حدیث وصیت بیان نمودیم ــــ میتوان نتیجه گرفت که مهدی اول در صورت وجود، امام نبوده و نیست زیرا امور کفن و دفن امام زمان صلوات الله علیه به دست او صورت نمیگیرد.
پس علاوه بر تصریح پیامبر بر جدایی امامت از مهدیین در حدیث وصیت که در متن حاضر به آن پرداختیم غسل و کفن و دفن امام زمان علیه السلام به دست امام حسین علیه السلام هم دلیل دیگری بر عدم امامت مهدیین می باشد.
البته همانطور که در بخشهای سابق گذشت، حدیث وصیت دارای اشکالات متعددی می باشد که دیگر نمی توان به این حدیث استناد نمود.
ناگفته نماند اگر حدیثی دارای اختلاف نسخه باشد، دیگر قابل استناد نیست مگر اینکه قراین محکمی بر صحت نسخه مورد نظر ارائه گردد.
در بحث (وخروج الیمانی من الیمن) احمد الحسن و مریدانش با اثبات اختلاف نسخه در حدیث مورد نظر، استناد به آن را غیر قبول اعلام نمودند.
ان شاء الله به شبهه (و خروج الیمانی من الیمن) در جلوتر می پردازیم و پرده از غرض ورزی احمد و مریدانش بر می داریم.
بنابراین به اعتراف احمد و مریدانش، حدیثی که اختلاف نسخه داشته باشد قابل استناد نمی باشد.
جمع بندی:
صراحتا پیامبر صلوات الله علیه وآله درحدیث وصیت کتاب الغیبه، امامت را از مهدیین جدا میکنند و میفرمایند:
سَیَکُونُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً وَ مِنْ بَعْدِهِمْ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً.
اما احمد الحسن بر خلاف گفته رسول خدا صلوات الله علیه وآله عمل نموده و امامت را برای مهدیین اثبات مینماید.
آیا با وجود امام حسین علیه السلام میتوان پذیرفت که فرزند امام زمان علیه السلام اول المقربین باشد؟
در بعضی از نسخ خطی کتاب الغیبه شیخ طوسی برای حدیث وصیت به جای عبارت (ابنه)، کلمه (ابیه) قرار دارد یعنی
عبارت اینگونه میشود:
(فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَى ابْیهِ أَوَّلِ الْمُقَرَّبِینَ)
نسخه فوق با ماجرای غسل امام زمان صلوات الله علیه به دست امام حسین صلوات الله علیه بسیار سازگار میباشد و در روایات هم داریم که امام را جز امام غسل نمیدهد.
به اعتراف احمدالحسن و مریدانش در مباحث مشابه، اگر در حدیثی اختلاف نسخه باشد، دیگر آن حدیث قابل استناد نیست لذا استناد به حدیث وصیت شیخ طوسی از این جهت هم مورد خدشه میباشد.
با توجه به اشکالات عدیده حدیث وصیت، این حدیث قابل استناد نمیباشد. لذا اثبات امامت برای مهدیین و یا ادعای اتحاد یمانی با مهدی اول زیر سوال رفته و بطلان بعضی ادعاهای احمدالحسن ثابت میگردد.
ممکن است در ذهن بعضی از عزیزان سوالی مطرح شود که در زیر به آن اشاره نموده وپاسخ آن را عرض می نماییم.
سوال واشکال:
شیخ طوسی در چند صفحه قبل از حدیث وصیت میگوید: فأما ما روی من جهه الخاصه. بنابراین حدیث وصیت کتاب الغیبه شیخ طوسی از طرق شیعه نقل شده و قابل استناد میباشد. چرا این وصیت را معتبر نمی دانید؟
جواب:
اولا: این مبنا که (اگر راوی روایتی شیعه بود آن حدیث درست و صحیح است) صحیح نمیباشد زیرا بالوجدان در اطراف ما شیعیانی وجود دارند که فاسق و دروغگو هستند. مثلا خود همین احمد الحسن و مریدانش بارها مطالبی را نقل نمودهاند که دروغ محض میباشد و حتی در مواردی کلام قتاده سنی را به امامان معصوم نسبت دادهاند. رجوع شود به بحث جنگ های پس از ظهور و کشتار و خونریزی آنان.
حال که ما در اطرافمان شیعیان کاذب و فاسق داریم، باید بر مبنای دستور الهی در این آیه (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَهٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمین) خبرهای انسانهای فاسق را مورد تبیّن وبررسی قرار دهیم و اعتماد به اقوال آنها ننماییم.
ثانیا: ناظم العقیلی از کلام شیخ طوسی که میگوید (فأما ما روی من جهه الخاصه) این برداشت را نمیکند که همه راویان در سند حدیث وصیت شیعه هستند ــــ که اگر باشند هم دردی دوا نمیشود زیرا باید ثقه بودن افراد ثابت گردد ــــ لذا در کتاب (انتصاراً للوصیه ص45) میگوید:
(ولم یبق احد من رواه الوصیه لم یعلم تشیعه الا احمد بن محمد بن الخلیل)
باقی نماند احدی از روات حدیث و صیت که دانسته نشد تشیعش الا احمد بن محمد بن الخلیل.
پس همانطور که میبینیم ناظم العقیلی هم از کلام شیخ طوسی (فأما ما روی من جهه الخاصه) این برداشت را نمیکند که تمام راویان حدیث مذکور شیعه هستند.
ثالثا: مرحوم شیخ حرّ عاملی تصریح دارند این روایت از اهل سنت میباشد که در بخش اول حدیث وصیت به آن اشاره شد.
رابعا: اساساً ذکری از بعضی راویان حدیث وصیت در کتب رجالی نیست، حتی شخص مرحوم شیخ طوسی هم در دو کتاب رجال و الفهرست خود، به آنها اشاره نمیکند. حال چگونه میتوان به تشیع این افراد گمنام پی برد ؟! خدا میداند.
خلاصه اینکه اگر هم تمام روات حدیث وصیت شیعه بودنشان ثابت گردد، دردی دوا نمیشود زیرا آنچه مهم است وثاقت میباشد. البته در بحث علم رجال بیان نمودیم که تنها راه تشخیص احادیث صحیح، بحث سندی و رجالی نمیباشد، بلکه بحثهای رجالی یکی از راههای تشخیص میباشد.
لازم به ذکر است که راه های دیگر تشخیص احادیث صحیح از ناصحیح، هیچکدام در تصحیح وتایید حدیث وصیت کاربرد نداشته و ندارد.
حدیث وصیت علاوه بر مشکلات فراوانی که دارد ــــ از قبیل ضعف سندی، تعارض متن، اختلاف نسخه و . . . ــــ تعارض با احادیث مشهور هم دارد که در این هنگام باید اخذ به احادیث مشهور نمود.
اینک به ادامه بررسی ها حول حدیث وصیت میپردازیم.
بررسی:
در انتهای حدیث وصیت داریم:
فإذا حضرته الوفاه فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ أَوَّلِ الْمُقَرَّبِینَ لَهُ ثَلَاثَهُ أَسَامِی [أَسَامٍ] کَاسْمِی وَ اسْمِ أَبِی وَ هُوَ عَبْدُ اللَّهِ وَ أَحْمَدُ وَ الِاسْمُ الثَّالِثُ الْمَهْدِیُّ هُوَ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ.
برای حدیث وصیت احمد الحسن و مریدانش ضمیر در عبارت (لَهُ ثَلَاثَهُ أَسَامِی) را به (ابنه) بر میگردانند و اینگونه ترجمه مینمایند: (برای فرزند امام زمان سه اسم وجود دارد).
اما با قراین حدیثی دیگری که در دست هست و همچنین با توجه به نسخه دیگری که کلمه (ابیه) دارد، این ترجمه اشتباه بوده وضمیر (له) به خود امام زمان برمیگردد و آن سه اسم هم اسامی مربوط به امام زمان میباشد.
به روایت زیر دقت کنید:
عَنْ أَبِی وَائِلٍ عَنْ حُذَیْفَهَ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ ذَکَرَ الْمَهْدِیَّ فَقَالَ إِنَّهُ یُبَایَعُ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ اسْمُهُ أَحْمَدُ وَ عَبْدُ اللَّهِ وَ الْمَهْدِیُّ فَهَذِهِ أَسْمَاؤُهُ ثَلَاثَتُهَا). الغیبه شیخ طوسی ص470
حضرت رسول صلوات الله علیه وآله یادی از مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف نموده و فرمودند: با او بین رکن و مقام بیعت میشود و اسمش احمد و عبدالله و مهدی است و این سه اسم اوست.
ممکن است گفته شود آن کسی که بین رکن و مقام با او بیعت میشود، احمد الحسن میباشد واین سه اسم هم مربوط به اوست.
در جواب گوییم:
دقیقا روایاتی موجود است که مثل روایت فوق بوده و به جای اسم (احمد)، اسم (محمد) ذکر گردیده است و این خود دلیلی محکم بوده که مراد از احمد، محمد، عبدالله و مهدی، وجود مقدس آقا امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف میباشد. به روایت زیر دقت فرمایید:
(عن حذیفه قال سمعت النبی ص و قد ذکر المهدی فقال إنه یبایع بین الرکن و المقام اسمه محمد و عبد الله و المهدی فهذه أسماؤه ثلاثتها). الخرائجوالجرائح ج3ص1149
و یامثلا در روایت دیگری پیامبر خدا صلوات الله علیه وآله اشارهای به اسم امامان نموده و برای حضرت علی صلوات الله علیه نام میبرند و میفرمایند:
أنت یا علی، ثم ابنی هذا، ووضع یده على رأس الحسن، ثم ابنی هذا، ووضع یده على رأس الحسین، ثم ابنه سمیک یا أخی سید العابدین، ثم ابنه یسمى محمدا، باقر علمی، وخازن وحی الله، وسیولد فی زمانک یا أخی فاقرأه منی السلام، ثم تکمله اثنی عشر إماما من ولدک إلى مهدی أمه محمد صلى الله علیه وآله وسلم، الذی یملأ الأرض قسطا وعدلا کما ملئت قبله ظلما وجورا. والله إنی لأعرفه ــــ یا سلیم ــــ حیث یبایع بین الرکن والمقام، وأعرف أسماء أنصاره وقبائلهم. اعتقادات شیخ صدوق ص120 وکتاب سلیم ص184
ترجمه قسمت اشاره شده:
سپس کامل شدن 12 امام از فرزندان تو تا مهدی امت محمد صلوات الله علیه وآله، که زمین را پر از عدل و داد می کند همانگونه که پر از ظلم وجور شده است، ای سلیم به خدا قسم او را ــــ امام دوازدهم مهدی را ــــ می شناسم که بیعت می شود بین رکن و مقام ومی شناسم اسماء یارانش را و قبیله هایشان را.
حدیث فوق یا حدیث وصیت نص است در امام دوازدهم امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف و اینکه با او بین رکن و مقام بیعت شده و اوست که زمین را پر از عدل داد میکند.
لازم به ذکر است که هیچ نصی وجود ندارد که با یمانی هم بین رکن و مقام بیعت می شود.
جمع بندی:
اگر راویان حدیث وصیت همگی شیعه باشند، باز هم دردی دوا نمیشود ونمیتوان به حدیث وصیت اخذ نمود زیرا بالوجدان میدانیم همه شیعیان مورد وثوق و عادل نیستند.
منظور شیخ طوسی از عبارت (فأما ما روی من جهه الخاصه) تشیع تک تک راویان حدیث وصیت نیست و ناظم العقیلی هم از این کلام شیخ طوسی چنین برداشتی ندارد.
مرحوم شیخ حرّ عاملی تصریح دارند که حدیث وصیت از عامه و اهل سنت میباشد.
ضمیر در عبارت (له ثلاث اسامی) با توجه به احادیث دیگر و همچنین با توجه به نسخه دیگر کتاب الغیبه، به امام زمان برمیگردد.
همانطور که میدانید افراد زیادی در طول تاریخ ادعاهای باطلی نمودهاند، از ادعای امامت و نبوت گرفته تا ادعای الوهیت و خدایی.
با توجه به مطلب فوق حدیث وصیت به تنهایی نمیتواند دلیلی بر حقانیت احمدالحسن باشد زیرا نام احمد موجود در وصیت، بر افرادی زیادی صدق کرده و مختص احمدالحسن نمیباشد لذا احمد الحسن قانونی را در کنار حدیث وصیت مطرح مینماید تا بتواند ادعای خود را ثابت نماید.
آن قانون عبارت است از: (ان الوصیه لا یدّعیها الا صاحبها) و با بیان این قانون ادعا میکند که مراد از احمد موجود در روایت وصیت، خودش میباشد.
توضیح مطلب:
احمد الحسن بعد از نقل حدیث وصیت کتاب الغیبه شیخ طوسی میگوید:
(و وصف الرسول له بانه عاصم من الضلال ابداً یجعل من المحال ان یدّعیه مبطل، و مَن یقول: إن ادعاءه من المبطلین ممکن فهو یتّهم الله سبحانه بالعجز عن حفظ کتاب وصفه بانه عاصم من الضلال لمن تمسک به، او یتّهم الله بالکذب)
و بر اساس توصیف پیامبر برای حدیث وصیت به اینکه عاصم و مانع گمراهی و ضلالت است تا ابد، محال است که فرد باطلی آن را ادعا کند، و فردی که میگوید: افراد باطل ممکن است آن را ادعا کنند، در جواب گوییم: پس این فرد خدا را متهم میکند به عجز و ناتوانی از حفظ کتابی که توصیفش نموده به اینکه (مانع از گمراهی است برای کسی که متمسک به آن شود یا اینکه آن فرد متهم میکند خدا را به کذب.
بررسی:
همانطور که سابقا عرض کردیم در حدیث وصیت شب وفات هیچگونه سخنی درباره عاصمیت از ضلال و گمراهی وجود ندارد بلکه در احادیث وصیت دیگر پیامبر صلوات الله علیه وآله این عاصمیت مطرح گردیده است.
جالب این است که احمد الحسن و مریدانش به آن احادیث دیگر در بحث عاصمیت استناد مینمایند اما بلافاصله بحث حدیث شب وفات را مطرح میکنند.
به عبارت دیگر برای بحث عاصمیت از ضلال وگمراهی، به احادیث دیگر وصیت پیامبر صلوات الله علیه وآله تمسک جسته وفقط به همان فقرات مورد نظر خودشان اشاره مینمایند وسپس برای اثبات امامت مهدیین به حدیث وصیت کتاب الغیبه رجوع میکنند، و این در حالی است که احادیث وصیت عاصم از ضلال و گمراهی، هیچ اشارهای به مهدیین و امامت آنها ندارد و در شب وفات هم نوشته نشده است بلکه در روز پنجشنبه نوشته شده است.
استدلال احمد الحسن اینگونه است که:
چون در حدیث وصیت بحث عاصمیت از ضلال و گمراهی مطرح گردیده است پس انسان باطل و گمراه نمیتواند ادعا کند که منظور از احمد در روایت وصیت، خودش میباشد.
اگر کسی مختصری در علوم دینی کار کرده باشد، به راحتی از عبارت فوق پی به جهل احمدالحسن و عدم فهم درست او از مبانی دینی میبرد.
اساساً اینکه اگر به حدیث وصیت رسول خدا متمسک شویم دیگر خوف گمراهی نمیرود ، با ادعای احمدالحسن که میگوید: انسان باطل نمیتواند ادعا کند که پیامبر نام او را در حدیث وصیت برده است هیچ تلازمی ندارد.
یکی از امور قطعی که تاریخ گواه بر آن است همین مساله ادعاهای مطرح شده در زمانهای مختلف میباشد مگر در طول تاریخ کم افرادی بودهاند که ادعای مهدویت نمودهاند؟
یعنی چون پیامبر خدا صلوات الله علیه وآله فرمودهاند که وصیتشان عاصم از ضلال است، دیگر کسی نمیتواند ادعای امامت کند
مالکم کیف تحکمون
مراد از اینکه حدیث وصیت پیامبر صلوات الله علیه وآله عاصم از ضلال است یعنی:
اگر کسی به این حدیث وصیت عمل نموده و درِ خانه اهل بیت صلوات الله علیهم برود از گمراهی در امان خواهد ماند.
سحتی اگر بپذیریم که (خدا به پیامبرش وعده نموده که حافظ این وصیت است) باز هم هیچ تنافی و تعارضی با ادعای مبطلین ندارد زیرا خدا حافظ کتابی است که او را توصیف به عاصم از ضلال نموده است برای متمسکینش، و این مطلب هیچ منافاتی با ادعاهای افراد باطل ندارد.
مثلا وقتی خدا میگوید: من حافظ کتاب قرآن هستم، آیا دیگر کسی نمیتواند ادعاء باطل کند و بگوید آیه (مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ) مربوط به اوست؟
اگر اینگونه هست، پس احمد قادیانی چگونه ادعا نمود که آیه فوق در مورد او میباشد؟ مضافا اینکه او ادعا نمود که مهدی منتظر و مسیح موعود است.
هیچ نصی مبنی بر اینکه (ان الوصیه لایدّعیها الا صاحبها / وصیت را ادعا نمیکند جز صاحبش) وجود ندارد وهمانطور که مشخص گردید توصیف عاصمیت از ضلال برای حدیث وصیت کتاب الغیبه، هیچ ارتباطی به (عدم ادعاء مبطلین) ندارد.
عجیبتر اینکه احمدالحسن و مریدانش میخواهند ادعا کنند که (حدیث وصیت را کسی جز صاحبش نمیتواند ادعا کند) و از طرفی هم میگویند (اگر انسان مبطلی وصیت را ادعا کند، هلاک میشود و البته این هلاکت به سرعت نمیباشد و خدا به آنها تا زمانی مهلت میدهد).
و این یعنی تناقض گویی زیرا بنا بر قاعده اول کسی نمیتواند ادعای وصیت کند و بنا بر قاعدهی دوم مبنی بر هلاکت شخص مدعی، ثابت میشود که شخص مبطل میتواند ادعا کند اما بعد از مدتی به هلاکت میرسد.
بنابراین با توجه به قاعده دوم، بطلان قاعدهاول از طرف احمد و مریدانش ثابت میگردد، در نتیجه ممکن است فرد باطلی ادعا کند که مصداق حدیث وصیت میباشد.
مضافا اینکه اگر قاعده اول صحیح باشد، در بحث قانون معرفت حجت دیگر نیازی به ذکر (سلاح امام و پرچم حضرت) نیست و فقط بحث وصیت کفایت میکند وحال آنکه که احمد و مریدانش در بحث قانون معرفت حجت، هر سه مورد را مطرح میکنند و این هم خود دلیلی است که امکان ادعای این وصیت از طرف افراد باطل وجود دارد.
جمع بندی:
در حدیث وصیت شب وفات هیچگونه سخنی درباره (عاصمیت از ضلال و گمراهی) وجود ندارد.
در احادیث وصیت دیگری که بحث عاصمیت وجود دارد، هیچ سخنی از مهدیین و امامت آنها مطرح نیست.
هیچ نصی مبنی بر (ان الوصیه لایدّعیها الا صاحبها / وصیت را ادعا نمیکند جز صاحبش) وجود ندارد.
احمدالحسن و مریدانش میگویند: (اگر کسی ادعای وصیت کند هلاک میشود).
از این عبارت نتیجه میگیریم که ممکن است افراد باطل ادعای وصیت و امامت و . . . بکنند.
اگر واقعا کسی نمیتواند به باطل ادعای وصیت کند، دیگر مطرح کردن بحث (سلاح و پرچم) در قانون معرفت حجت لزومی ندارد.
بسیار به جاست برای یک بار هم که شده، حدیث وصیت مشهور پیامبر صلوات الله علیه وآله را از زبان سلیم بن قیس هلالی ــــ یکی از یاران حضرت علی علیه السلام ــــ بشنویم.
عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ، قَالَ: سَمِعْتُ سَلْمَانَ یَقُولُ سَمِعْتُ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلَامُ ــــ بَعْدَ مَا قَالَ ذَلِکَ الرَّجُلُ مَا قَالَ وَ غَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ دَفَعَ الْکَتِفَ ــــ : أَلَا نَسْأَلُ رَسُولَ اللَّهِ عَنِ الَّذِی کَانَ أَرَادَ أَنْ یَکْتُبَ فِی الْکَتِفِ مِمَّا لَوْ کَتَبَهُ لَمْ یَضِلَّ أَحَدٌ وَ لَمْ یَخْتَلِفْ اثْنَانِ
سلیم بن قیس مىگوید: از سلمان شنیدم که مىگفت: بعد از آنکه آن مرد (عمر) آن سخن را گفت و پیامبر صلى اللَّه علیه و آله غضبناک شد و «کتف» را رها کرد، از امیر المؤمنین علیه السّلام شنیدم که فرمود: آیا از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله نپرسیم چه مطلبى مىخواست در کتف بنویسد که اگر آن را مىنوشت احدى گمراه نمىشد و دو نفر هم اختلاف نمىکردند؟
فَسَکَتُّ حَتَّى إِذَا قَامَ مَنْ فِی الْبَیْتِ وَ بَقِیَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَهُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ وَ ذَهَبْنَا نَقُومُ أَنَا وَ صَاحِبِی أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ، قَالَ لَنَا عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ: اجْلِسُوا. فَأَرَادَ أَنْ یَسْأَلَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ نَحْنُ نَسْمَعُ، فَابْتَدَأَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ:
من سکوت کردم تا کسانى که در خانه بودند برخاستند و فقط امیر المؤمنین و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام باقى ماندند. من و دو رفیقم ابو ذر و مقداد هم خواستیم برخیزیم که على علیه السّلام به ما فرمود: بنشینید. حضرت مىخواست از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله سؤال کند و ما هم مىشنیدیم، ولى خود پیامبر صلى اللَّه علیه و آله ابتداء فرمود:
یَا أَخِی، أَمَا سَمِعْتَ مَا قَالَ عَدُوُّ اللَّهِ، أَتَانِی جَبْرَئِیلُ قَبْلُ فَأَخْبَرَنِی أَنَّهُ سَامِرِیُّ هَذِهِ الْأُمَّهِ وَ أَنَّ صَاحِبَهُ عِجْلُهَا ، وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ قَضَى الْفُرْقَهَ وَ الِاخْتِلَافَ عَلَى أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی، فَأَمَرَنِی أَنْ أَکْتُبَ ذَلِکَ الْکِتَابَ الَّذِی أَرَدْتُ أَنْ أَکْتُبَهُ فِی الْکَتِفِ لَکَ، وَ أُشْهِدَ هَؤُلَاءِ الثَّلَاثَهَ عَلَیْهِ، ادْعُ لِی بِصَحِیفَهٍ. فَأَتَى بِهَا.
برادرم، نشنیدى دشمن خدا چه گفت؟! جبرئیل کمى قبل از این نزد من آمد و به من خبر داد که او سامرى این امّت است و رفیقش (ابو بکر) گوساله آن است، و خداوند تفرقه و اختلاف را بعد از من بر امّتم نوشته است. لذا جبرئیل به من دستور داد بنویسم آن نوشتهاى را که مىخواستم در کتف بنویسم و این سه نفر را بر آن شاهد بگیرم. برایم ورقهاى بیاورید. براى حضرت ورقهاى آوردند.
فَأَمْلَى عَلَیْهِ أَسْمَاءَ الْأَئِمَّهِ الْهُدَاهِ مِنْ بَعْدِهِ رَجُلًا رَجُلًا وَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ یَخُطُّهُ بِیَدِهِ. وَ قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: إِنِّی أُشْهِدُکُمْ أَنَّ أَخِی وَ وَزِیرِی وَ وَارِثِی وَ خَلِیفَتِی فِی أُمَّتِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ، ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَیْنُ ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِمْ تِسْعَهٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ. ثُمَّ لَمْ أَحْفَظْ مِنْهُمْ غَیْرَ رَجُلَیْنِ عَلِیٍّ وَ مُحَمَّدٍ، ثُمَّ اشْتَبَهَ الْآخَرُونَ مِنْ أَسْمَاءِ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ، غَیْرَ أَنِّی سَمِعْتُ صِفَهَ الْمَهْدِیِّ وَ عَدْلَهُ وَ عَمَلَهُ وَ أَنَّ اللَّهَ یَمْلَأُ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله نام امامان هدایتکننده بعد از خود را یکى یکى املا مىفرمود و على علیه السّلام بدست خویش مىنوشت. همچنین فرمود: من شما را شاهد مىگیرم که برادرم و وزیرم و وارثم و خلیفهام در امّتم على بن ابى طالب است و سپس حسن و بعد حسین و بعد از آنان نه نفر از فرزندان حسیناند.
راوى مىگوید: از نام امامان جز دو نفر بنام (محمد) و (على) بیادم نماند و در نام بقیّه ائمه علیهم السّلام به اشتباه افتادم، ولى توصیف حضرت مهدى و عدالت او و برنامهاش را شنیدم و اینکه خداوند بدست او زمین را پر از عدل و داد مىکند همان گونه که از ظلم و جور پر شده باشد.
ثُمَّ قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: إِنِّی أَرَدْتُ أَنْ أَکْتُبَ هَذَا ثُمَّ أَخْرُجَ بِهِ إِلَى الْمَسْجِدِ ثُمَّ أَدْعُوَ الْعَامَّهَ فَأَقْرَأَهُ عَلَیْهِمْ وَ أُشْهِدَهُمْ عَلَیْهِ. فَأَبَى اللَّهُ وَ قَضَى مَا أَرَادَ. ثُمَّ قَالَ سُلَیْمٌ: فَلَقِیتُ أَبَا ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادَ فِی إِمَارَهِ عُثْمَانَ فَحَدَّثَانِی. ثُمَّ لَقِیتُ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلَامُ بِالْکُوفَهِ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ فَحَدَّثَانِی بِهِ سِرّاً مَا زَادُوا وَ لَا نَقَصُوا کَأَنَّمَا یَنْطِقُونَ بِلِسَانٍ وَاحِد
سپس پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمود: من خواستم تا این را بنویسم، سپس آن را به مسجد ببرم و عموم مردم را دعوت کنم و آن را برایشان بخوانم و آنان را بر آن شاهد بگیرم. ولى خداوند نخواست و آنچه اراده کرده بود مقدر نمود.
سلیم میگوید: در زمان حکومت عثمان با ابوذر و مقداد ملاقات کردم، و آنان همین مطلب را برایم نقل کردند.
سپس امیر المؤمنین و امام حسن و امام حسین علیهم السّلام را در کوفه ملاقات کردم. آنان هم بطور سرّى همین مطلب را برایم نقل کردند و هیچ کم و زیادى نکردند، گویى با یک زبان سخن مىگفتند.
بررسی:
همانطور که شاهد هستید در این وصیت هیچ صحبتی از وصایت و امامت مهدیین نیست لذا احمدالحسن و مریدانش در بحث قانون معرفت حجت، هیچگاه به این حدیث وصیت استناد نکرده و آن را ذکر نمیکنند.
اساساً در بین وصایای نقل شده از سوی پیامبر صلوات الله علیه وآله، فقط حدیث وصیت کتاب الغیبه شیخ طوسی از مهدیین و وصایت آنها سخن به میان آورده ــــ البته به گمان احمد و مریدانش، و ما در بخش سوم خلاف آن را ثابت نمودیم ــــ و در احادیث دیگر وصیت هیچ سخنی از مهدیین نشده است.
در بخشهای قبل پیرامون اشکالات حدیث وصیت کتاب الغیبه مفصلا گفتگو شد لذا از تکرار مباحث خودداری مینماییم.
همانطور که شاهد هستید در حدیث وصیت منقول از جناب سلیم بن قیس، بحث عاصمیت از ضلال مطرح گردیده است، بخلاف حدیث وصیت کتاب الغیبه که بحث عاصمیت در آن مطرح نیست.
بنابراین کسی که به حدیث وصیت منقول از جناب سلیم اخذ نماید، هرگز گمراه نمیشود.
با توجه به تعارضی که بین حدیث وصیت کتاب الغیبه و حدیث منقول جناب سلیم وجود دارد، باید به اخبار علاجیه رجوع نمود تا طبق دستور اهل بیت صلوات الله علیهم یک طرف را اخذ نماییم.
به حدیث زیر دقت کنید:
(زراره گوید از امام باقر علیه اسلام سوال کردم، فدایت شوم از شما دو خبر یا دو حدیث که در تضاد با هم هستند به دست ما میرسد، پس کدام حدیث را قبول کنیم؟ پس ایشان فرمود: ای زراره آنچه که بین اصحاب مشهور است را بگیر و آن را که نادر و غیر مشهور است رها کن. پس گفتم هر دو حدیث مشهور است و روایت شده و از قول شما نقل شده، پس فرمود: آن حدیثی را قبول کنید که راوی آن عادل تر در نزد شماست و از آن اطمینان [و وثوق] بیشتری دارید الخ)
آنچه مسلم وقطعی است در وصایای مختلفی که از پیامبر صلوات الله علیه وآله نقل گردیده است، هیچ سخنی از مهدیین و وصایت آنها نشده است. لذا بر اساس احادیث مشهور باید به حدیث وصیت منقول از جناب سلیم اخذ نمود.
حتی اگر طبق راهکار دوم هم عمل نماییم باید روایت اعدل و اوثق را اخذ نموده و حدیث جناب سلیم را بپذیریم.
جهت بحث رجالی حدیث وصیت به بخش اول رجوع فرمایید.
در حدیث وصیت منقول از جناب سلیم تصریح گردیده است که در همان روز پنجشنبه این وصیت نوشته شده است و این در حالی است که احمد ومریدانش بر این باورند که در آن روز به علت ممانعت عمر، دیگر چیزی نوشته نشد.
طبق حدیث منقول از جناب سلیم، آن کسی که زمین را پر از عدل و داد میکند، امام زمان حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) میباشد، نه شخص دیگری.
و این در حالی است که احمد الحسن ادعا دارد آن کسی است که زمین را پر از عدل داد میکند میباشد و سپس حکومت و خلافت را مثل عروس در حجله تحویل امام زمان علیه السلام میدهد.
جالب اینجاست که در انتهای روایت، سلیم میگوید که: امام علی وامام حسن وامام حسین صلوات الله علیهم اجمعین و همچنین جناب ابوذر و مقداد هم روایت سلمان از وصیت پیامبر صلوات الله علیه وآله را تایید نمودند.
جمع بندی:
همانطور که شاهد هستید در وصیت منقول از جناب سلیم هیچ صحبتی از وصایت و امامت مهدیین نیست لذا احمدالحسن و مریدانش در بحث قانون معرفت حجت، هیچگاه به این حدیث وصیت استناد نکرده و آن را ذکر نمیکنند.
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
در حدیث وصیت منقول از جناب سلیم، بحث عاصمیت از ضلال مطرح گردیده است، بخلاف حدیث وصیت کتاب الغیبه که بحث عاصمیت در آن مطرح نیست.
آنچه مسلم و قطعی است در وصایای مختلفی که از پیامبر صلوات الله علیه وآله نقل گردیده، هیچ سخنی از مهدیین و وصایت آنها نشده است لذا بر اساس احادیث مشهور باید به حدیث وصیت منقول از جناب سلیم اخذ نمود.
حتی اگر طبق راهکار دوم ــــ در حدیث امام باقر صلوات الله علیه در بحث تعارض بین اخبار ــــ هم عمل نماییم باید روایت اعدل و اوثق را اخذ نموده و حدیث جناب سلیم را بپذیریم. آن هم وصیتی که سه امام و دو صحابی آن را تایید نمودهاند.
در حدیث وصیت منقول از جناب سلیم تصریح گردیده است که در همان روز پنجشنبه این حدیث وصیت نوشته شده است، بر خلاف ادعای احمدالحسن و مریدانش.
طبق روایت سلیم، آن کسی که زمین را پر از عدل و داد میکند، امام زمان حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف میباشد، نه شخص دیگری.
و روایت سلیم از سوی سه امام و دو صحابه مورد تایید قرار گرفته است.
بخش مهم در مورد حدیث وصیت که در کتاب الغیبه مرحوم شیخ طوسی آمده است و به آن در مقاله پرداخته شد.
نسخه خطی کتاب الغیبه
شماره نسخه: 13439