مقالات

بررسی نفی علم رجال در فرقه یمانی (احمد الحسن)

علم رجال 

علم رجال، یعنی علم شناخت احوالات راویان سلسله حدیث از جهت وثاقت وعدالت.‏ در این علم به بررسی وثاقت وعدالت راویان پرداخته می‌شود تا بدین ترتیب، میزان صدق اقوال ایشان و یا ضرورت تحقیق ‏درباره آن اقوال مشخص گردد.‏

بنابراین به صرف ضعیف بودن یکی از راویان نمی‌توان به سرعت، حکم به جعلی بودن حدیثی راند بلکه باید به دنبال قرائن ‏دیگری بود تا بتوان نظری درست ارائه نمود.‏

نفی علم رجال توسط احمدالحسن با تمسک به آیات 

احمدالحسن علم رجال را مخدوش دانسته و ردّ می‌نماید. ‏!!!

احمدالحسن و حامیان فرقه یمانی برای نفی علم رجال به سه آیه متمسک شده‌اند که عینا آنها را نقل نموده و مورد بررسی قرار می‌دهیم.‏

آیه اول، سوره حجزات آیه 6:‏

‏«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَهٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمین‏»

ترجمه:

 ای کسانی که ایمان آوردید اگرفاسقی برای شما خبری آورد، درمورد آن وارِسی وتحقیق کنید تا مبادا به نادانی گروهی ‏راآسیب رسانید، آن گاه بر آن چه کرده اید پشیمان شوید.‏

منظور{نظر احمدالحسن و انصارش}:  

دراین آیه از قرآن خداوند تاکید دارد که اگر شخص فاسق وگناه کاری (یابه قول رجالی ها شخص ضعیفی) خبری آورد، آن را ‏ردّ نکنید بلکه درمورد آن تحقیق کنید؛ درحالی که مبنای رجالی ها این است که اگر در سلسله سند یک روایت، شخص ضعیفی ‏بود آن را ردّ می‌کنند و در مورد آن تحقیق نمی کنند.

بررسی این آیه:

به تصریح آیه شریفه قرآن، اگر فاسقی خبری آورد باید در مورد آن تحقیق و بررسی نمود. ‏گاهی ممکن است پس از بررسی وتحقیق در مورد خبر فاسق، پی به کذب وجعلی بودن خبر او ببریم.

 مثلا شخص فاسقی خبری ‏به رسول خدا (صلوات الله علیه وآله) منتسب می‌کند که ایشان فرموده‌اند: در اسلام قصاص نداریم. ‏چون راوی، فاسق می‌باشد باید تبیّن وبررسی نمود. پس از تحقیق و بررسی ومراجعه به آیات و روایات، به این نتیجه می‌رسیم ‏که این خبر جعلی بوده وپیامبر (صلوات الله علیه وآله) آن را نفرموده‌اند.

در روایات داریم که اخبار مخالف قرآن را اهل بیت ‌‏(صلوات الله علیه) نفرموده‌اند. به روایت زیر دقت فرمایید:‏

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ خَطَبَ النَّبِیُّ ص بِمِنًى فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ مَا جَاءَکُمْ عَنِّی یُوَافِقُ کِتَابَ اللَّهِ فَأَنَا قُلْتُهُ وَ مَا جَاءَکُمْ یُخَالِفُ کِتَابَ ‏اللَّهِ فَلَمْ أَقُلْهُ [کافی ج 1ص69ح5]‏

ترجمه: ‏امام صادق (صلوات الله علیه) فرمودند: پیامبر (صلوات الله علیه وآله) در معنی خطبه‌ای ایراد نموده وفرمودند: ای مردم! هر آنچه که ‏از من به سوی شما آمد وموافق کتاب خدا بود، پس من آن را گفته‌ام و آنچه که به سوی شما آمد ومخالف کتاب خدا بود، پس ‏من آن را نگفته‌ام.‏

‏ منظور:  این آیه شریفه دلالت دارد که ما به علم رجال نیازمندیم وعلم رجال را تایید می‌نماید. ‏

توضیح مطلب:‏

با توجه به نکته اولی که ذکر گردید، قطعا تعدادی روایات جعلی در بین احادیث وجود دارد. ‏از طرفی اگر ما به علم رجال اعتنایی نکنیم نمی‌‌توانیم به فاسق بودن ــ ویا به اصطلاح ضعیف بودن ــ افراد آگاهی پیدا کنیم، ‏لذا بررسی و تبیّن هم نمی‌کنیم.‏ و این درحالی است که آیه در مورد خبر فاسق دستور به تبیّن داده است.‏ پس به این نتیجه می‌رسیم که ما باید در مورد راویان وعدالت آنها تحقیق وبررسی داشته باشیم تا در صورت اثبات فسق راوی، ‏وارد مرحله تحقیق و تبیّن بشویم.‏ به عبارت دیگر، تبیّن فرع بر وجود فسق است و وجود فسق هم با تحقیق وبررسی در احوالات راویان فهمیده می‌شود.‏

حال، اسم تحقیق و بررسی در مورد احوالات راویان را هر چه می‌خواهید نام بگذارید: علم رجال، علم نساء، علم تراجم و . . . ‏

خلاصه اینکه آیه فوق، نه تنها نفی علم رجال نمی‌کند بلکه نیاز به این علم را به عنوان مقدمه ای برای (تبیّن یا عدم تبیّن) اثبات می‌نماید. ‏در روایات هم شواهدی بر اهمیت شناخت احوالات راویان وجود دارد که در زیر به دو نمونه اشاره می گردد.

در ضمنِ توقیعی امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) فرموده‌اند:‏

‏( . . . فَإِنَّهُ لَا عُذْرَ لِأَحَدٍ مِنْ مَوَالِینَا فِی التَّشْکِیکِ فِیمَا یُؤَدِّیهِ عَنَّا ثِقَاتُنَا الخ) [وسائل الشیعه ج 1ص38]‏

ترجمه: پس همانا عذری نیست برای احدی از موالیان ما، که تشکیک کند در آنچه که افراد ثقه‌ی ما از ما نقل می‌کنند.

‏منظور: باتوجه به حدیث فوق، شناخت احوالات راویان بسیار مهم می‌باشد زیرا پس از بررسی در احوالات ایشان، اگر وثاقت ثابت ‏گردید دیگر در انتساب حدیث به اهل بیت (صلوات الله علیهم) شک وشبهه‌ای باقی نمی‌ماند. ‏

همچنین از حدیث فوق فهمیده می‌شود که هر آنچه از اهل بیت به ما واصل می‌گردد از طریق ثقات نبوده وقابلیت تشکیک دارد. ‏البته گاهی ممکن است که بتوان این تشکیک (در نقل غیر ثقه) را با قراینی از میان برداشت.‏

در حدیثی دیگر داریم:‏

‏(أَ فَیُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ ثِقَهٌ آخُذُ عَنْهُ مَا أَحْتَاجُ إِلَیْهِ مِنْ مَعَالِمِ دِینِی فَقَالَ نَعَم‏) [وسائل الشیعه ج 27ص147]‏

ترجمه: آیا یونس بن عبدالرحمن ثقه است تا اخذ کنم از او آنچه را که از معالم دین نیاز دارم؟ امام رضا (صلوات الله علیه) ‏فرمودند: بله‏

و واضح است که دانستن اینکه چه افرادی ثقه هستند، نیاز به بررسی دارد که این بررسی‌ها در علمی به نام علم رجال مطرح ‏می‌شود.‏

منظور: شناخت احوالات راویان در دوران اهل بیت (صلوات الله علیهم)، یکی از دغدغه‌های مردم بوده است ‏واین دغدغه همچنان در زمان غیبت امام عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) باقی است. ‏

خلاصه اینکه از آیه فوق و روایات مذکور که فقط به اندکی از آنها اشاره شد نیاز به شناخت احوالات راویان تحت هر ‏اسم و عنوانی که می‌خواهد باشد اثبات شده و نفی نمی‌گردد. ‏

احمدالحسن و انصارش می‌گویند:‏

‏((درحالی که مبنای رجالی ها این است که اگر در سلسله سند یک روایت، شخص ضعیفی بود آن را ردّ می‌کنند ودر مورد آن ‏تحقیق نمی کنند))‏

بررسی:

این ادعا که رجالی‌ها ــ یعنی همه علماء رجالی ــ اینگونه‌اند، تهمتی بیش نیست زیرا احادیث ضعیف اگر محفوف به قراین ‏باشند در نزد تعداد زیادی از آنها دارای حجیت بوده وبه آن استناد می‌کنند، که در کانال (راه تحقیق ) هم به آن اشاره شده است.‏

مثلا اگر حدیث ضعیفی به حدّ تواتر برسد، قابل استناد بوده وعلماء از آن روی گردان نیستند.‏ ویا مثلا اگر مضمون ودلالت حدیث ضعیفی به گونه‌ای باشد که جز از معصوم صادر نمی‌شود، علماء به آن توجه داشته واستناد ‏می‌نمایند.‏

جمع بندی:‏

یکی از پایه‌های استدلال  آیه اول  بر نفی علم رجال را به خوبی مورد بررسی قرار دادیم و سست بودن این پایه را اثبات ‏نمودیم. این آیه برای استدلال بر نفی علم رجال، نه تنها مفید نبوده بلکه بر اهمیت علم رجال وشناخت احوالات راویان نیز دلالت ‏می‌کند. ‏

 

آیه دوم، سوره نساء آیه 82:

«لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیرا»

ترجمه:

 اگر از نزد غیر خدا بود، اختلاف و تناقض بسیاری در آن می یافتند.

منظور{نظر احمدالحسن و انصارش}:

دراین آیه ازقرآن، خداوند می فرماید: اگر قرآن از سوی شخصی غیر از خداوند متعال بود، اختلاف زیادی درآن بود، پس چون اختلاف ‏وتناقض درقرآن نیست، نتیجه می گیریم که قرآن ازسوی خداوند متعال می باشد؛ این آیه می تواند معیار و ملاکی باشد برای بررسی ‏هر علم و مطلبی، اگر در آن علم تناقض و اختلاف یافت شد، علمی الهی نیست و منشا الهی ندارد و الا علمی الهی است؛ رجال نیز این ‏گونه است، که اختلافات و تناقضات بسیاری درآن موجود است، چه اختلافات بین رجالیون وچه اختلافات بین یک رجالی که ‏دریک کتاب خود، یک شخصی را توثیق نموده است و در کتاب دیگر خودش همان شخص را تضعیف نموده است، و در بسیاری ازموارد ‏روش رجالی ها با اهل بیت مخالفت دارد، مثلاً اهل بیت شخصی را توثیق کردند ولی رجالی ها او راتضعیف نمودند.‏

بررسی:

‏ همانطور که در «آیه اول» بیان نمودیم، خداوند متعال بررسی نسبت به احوال راویان را مورد تایید قرار داده ‏و در صورت اثبات فسق، بحث تبیّن و تحقیق را بیان می‌نماید. لذا با توجه آنچه که در بخش اول بیان شد، دیگر جایی برای ‏استدلال این آیه دوم برای نفی علم رجال نمی‌ماند.‏

ناگفته نماند که در شرایط خاصی مثلا در شرایط وجود تعارض بین اخبار درباره حدیث ثقه هم باید تبیّن نمود که در این ‏مجال، قصدمان بررسی پایه‌های استدلال احمدالحسن و انصارش می‌باشد، نه پرداختن به تمامی مسایل. ‏

‏گاهی وجود اختلافات ناشی از عالِم است، نه علم. ‏

مثلا در علمِ احکام به نجاست خون تصریح شده است، اما در تشخیص لکه‌ی قرمز روی دیوار یا فرش، که آیا خون است یا ‏رنگ؟ اختلاف می‌شود. پر واضح است که این اختلاف به ما برمی‌گردد، نه به علم احکام.‏

در بحث شناخت احوال راویان هم بحث اینگونه است. به این بیان که اصل بررسی احوالات راویان با توجه به آیه اول در بخش قبل مورد تایید الهی می‌باشد اما ‏ممکن است کسی بررسی نموده و به عدالت شخصی قائل شود وکسی دیگری بررسی نموده و فاسق بودن همان شخص را اثبات ‏نماید.‏

اینجا نمی‌گوییم که در علم اختلاف است، بلکه در نتیجه تحقیق اختلاف گشته است.‏ به عبارت دیگر با توجه به آیه اول، اصل و قانون بررسی احوالات راویان مورد تاکید باری تعالی می‌باشد اما اختلافاتِ در نتیجه ‏تحقیق، به ما بازگشت دارد.‏ خلاصه اینکه آیه دوم به هیچ وجه با اصل و قانون بررسی احوالات راویان آیه اول تعارضی ندارد، که اگر می‌داشت دیگر ‏این کتاب  قرآن  به علت وجود اختلاف در خودش، از سوی باری تعالی نبود.‏

مستشکل (احمدالحسن و انصارش) در ادامه می‌گوید:‏

‏((رجال نیز این گونه است، که اختلافات و تناقضات بسیاری درآن موجوداست، چه اختلافات بین رجالیون و چه اختلافات بین ‏یک رجالی که در یک کتاب خود، یک شخصی را توثیق نموده است و درکتاب دیگر خودش همان شخص را تضعیف نموده است.‏))

‏ بررسی:

با توجه به نکته قبلی، ضعف عبارت فوق کاملا پیداست. چون این اختلافات به عالم برمی‌گردد، نه به علم، که درنکته 2 به آن ‏اشاره نمودیم.‏

‏ نهایت چیزی که مستشکل می‌تواند از عبارت فوق استفاده کند با صرف نظر از اشکالات وارده این است که کتب رجال ‏قابل اطمینان نیست و باید هر فردی خودش در احوالات راویان تحقیق نماید.‏

در ادامه می‌گوید{احمدالحسن و انصارش}:‏

‏((و در بسیاری از موارد روش رجالی‌ها با اهل بیت مخالفت دارد، مثلاً اهل بیت شخصی را توثیق کردند ولی رجالی‌ها او را ‏تضعیف نمودند))‏

بررسی:

‏این ادعا که (در بسیاری از موارد روش رجالی‌ها . . .) تهمتی بیش نیست. ای کاش به این موارد بسیار اشاره‌ای می‌شد تا ‏بوی عوام فریبی به مشام نرسد.‏

البته اگر در موردی بین توثیقات اهل بیت (صلوات الله علیهم) و رجالیون تفاوت نظر وجود داشته باشد، قطعا ما توثیقات اهل ‏بیت (صلوات الله علیهم) را قبول داشته واعتنایی به جرح و ذمّ رجالیون نمی‌کنیم.‏ مضافا اینکه اگر در موردی قول رجالی با توثیقات اهل بیت (صلوات الله علیهم) تعارض داشته باشد، نمی‌تواند دلیل بر تعمّد ‏باشد بلکه ممکن است به علت نرسیدن روایت توثیق به رجالی باشد زیرا در آن زمانها دسترسی به اخبار بسیار سخت بوده ‏ونسخ خطی بسیار محدود.‏

اینکه بعضی اقوال علماء گذشته تعارض با روایات داشته باشد به علت عدم امکان دسترسی به همه روایات چندان جای ‏تعجب نیست، بلکه تعجب در این است که در عصر ما با وجود این همه نرم افزارهای حدیثی، شخصی مثل احمد الحسن ‏حرفهایی می‌زند که دقیقا مخالف روایات می‌باشد، بلکه بالاتر خلاف قرآن می‌باشد که در این بخش وبخش قبلی به مقداری از ‏آن اشاره گردید.‏

جمع بندی:‏

باتوجه به آیه اول و روایات مربوطه، بررسی احوالات راویان مورد تایید باری تعالی و اهل بیت (صلوات الله علیهم) ‏بوده و آیه، بحث تبیّن نسبت به خبر فاسق را مطرح می‌نماید.‏

و آیه دوم، هیچ ارتباطی با نفی علم رجال وبررسی احوالات راویان نداشته وندارد.‏

إنَّ فی‏ ذلِکَ لَعِبْرَهً لِأُولِی الْأَبْصار

 

آیه سوم، سوره توبه آیه 61

‏«‏وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ وَ رَحْمَهٌ لِلَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ ‏یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلیم‏»

ترجمه:

و از ایشان اشخاصی هستند که پیامبر را آزار دهند و می‌گویند: او (سراپا) گوش است، بگو او گوش نیکویی برای ‏شماست، هم به خدا ایمان دارد و هم مومنان را باور دارد و برای اشخاصی که ایمان آوردند رحمتی است، و اشخاصی که رسول ‏خدا را می‌آزارند برایشان عذابی دردناک است.‏

نحوه استدلال انصار ومریدان احمد الحسن به این آیه در نفی علم رجال:

این آیه از قرآن اشاره به این دارد که پیامبر مومنان را راستگو می داند و سخن آن ها را قبول می کند، نه مثل مبنای رجالی ها که ‏می گویند: اصل اولی در هر شخصی مجهول بودن اوست، تا این که خلاف آن ثابت شود، یعنی همه افراد نه دروغ گو هستند و نه ‏راستگو تا این که ثابت کنیم راستگو یا دروغگو هستند

توضیحاتی پیرامون آیه شریفه

علی بن ابراهیم در مورد شأن نزول آیه می‌گوید:‏

سبب نزول آیه این است که عبدالله بن نفیل منافق پیش رسول خدا (صلوات الله علیه وآله) می‌نشست وکلام او را می‌شنید ‏و حرفهای حضرت را پیش منافقین می‌برد و سخن چینی می‌نمود. جبرئیل بر رسول خدا (صلوات الله علیه وآله) نازل گشت وگفت: ‏ای محمد یکی از منافقین سخن چینی می‌کند و حرفهای تو را به منافقین منتقل می‌کند، رسول خدا (صلوات الله علیه وآله) ‏فرمودند: او کیست؟ جبرئیل هم او را معرفی نمود. رسول خدا (صلوات الله علیه وآله) او را طلبیدند و ماجرا را گفتند اما آن منافق ‏قسم خورد که این کار را نکرده است و رسول خدا هم حرف او را قبول نمودند. سپس آن منافق پیش اصحاب خود رفته وگفت: ‌‏(محمد اُذُن است [یعنی هرچه بگوییم می‌شنود] خدا به او خبر داده که من سخن چینی نموده‌ام و او قبول نموده است، و من گفتم که ‏این کار را نکرده‌ام و او هم قبول نمود). در این هنگام آیه نازل گردید: «وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ ‏لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ» یعنی خدا را در آنچه به او می‌گوید تصدیق می‌نماید و تصدیق می‌کند تو را ظاهرا در عذری که ‏می‌آوری و در باطن تو را تصدیق نمی‌کند، و (وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ) یعنی کسانی که اقرار به ایمان دارند بدون اعتقاد واقعی.

بررسی: ‏

‏ همانطور که در بخش اول ذکر گردید، بررسی احوالات راویان مورد تایید خداوند متعال و ائمه هدی (صلوات الله علیهم) بوده ‏و در صورت اثبات فسق، امر به تبیّن وتحقیق شده‌ایم. ‏

پر واضح است که در بین مومنین افراد فاسق، کاذب و . . . وجود دارند لذا باید در احوالات مومنین بررسی نمود تا بنا به دستور ‏خدا در صورت وجود فسق، نسبت به خبر فاسق تبیّن وتحقیق نماییم.‏  با توجه به نکته قبل و با توجه به شأن نزول آیه سوم، معلوم می‌شود که مراد از «وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ» صرف تصدیق ظاهری می‌باشد زیرا ‏اگر فاسق مومنی خبری بیاورد، باید به صریح آیه 6 سوره حجرات «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا» تبیّن وتحقیق ‏نماییم و نمی‌توان گفته او را تصدیق نمود و بر اساس آن عمل نمود.‏

البته تصدیق نسبت به اخبار مومنین عادل و راستگو، قطعا منجر به ترتیب آثار بر اساس خبر آنها می‌شود، به خلاف مومنین فاسق ‏که فقط تصدیق ظاهری شامل حالشان می‌شود و باید نسبت به خبر آنها تبیّن نمود.‏ لذا وقتی جمعی از مومنین خبری می‌دهند مثلا فلان شخص شرابخوار است انسان باید کلام آنها را ردّ نکرده و تصدیق ‏نماید و اگر در بین آنها افراد عادل هم باشند، از ترتیب اثر بر قول آنها غافل نشود.‏

اساساً سیره پیامبر (صلوات الله علیه وآله) و اهل بیت (صلوات الله علیهم) اینگونه نبوده که بر اساس خبر هر مومنی عمل نمایند، ‏که اگر اینگونه می‌بودند نعوذ بالله خلاف دستور خداوند در آیه 6 سوره حجرات عمل کرده‌اند زیرا خدا می‌فرماید ‏نسبت به خبر فاسق  که قطعا بعضی از مومنین فاسق هم هستند  تبیّن کنید.‏

این آیه اساساً هیچ ارتباطی به احوالات مومنین و مبنای (اصاله العداله) یا (اصاله الصدق) در مومنین ندارد. صحبت در این آیه حول محور (تصدیق) ‏است، نه اینکه صحبت از عدالت و راستگویی همه مومنین باشد.‏

مضافا اینکه ادعای راستگویی و عدالت همه مومنین ادعایی خلاف واقع بوده و ما در پیرامون خود، افراد مومن بسیاری را میبینیم که ‏دروغگو هستند.‏

 در روایات تاکید فراوانی بر اخذ اخبار از ثقات شده است که در بخش اول به دو نمونه آن اشاره گردید. با توجه به این ‏روایات همانطور که سابقا گفته شد  باید در احوالات راویان تحقیق نمود و افراد ثقه را از غیر ثقه تشخیص داد تا با ‏اخذ از ثقه، به دستور امامان عمل کرده باشیم لذا روایات اخذ از ثقه، مهر تاییدی است بر علم شناخت احوالات راویان.‏

در زمینه اخذ روایت از ثقه، اخبار فراوانی داریم که در زیر علاوه بر دو روایت مذکور در بخش اول  به نمونه‌ای از آن ‏اشاره می‌نماییم.‏

امام هادی (صلوات الله علیه) در جواب کسی که می‌پرسد (با چه کسی مراوده داشته باشم یا از چه کسی [برنامه ها و دستورات ‏دین را] بگیرم، و قول چه کسی را قبول کنم) می‌فرمایند:‏

‏(الْعَمْرِیُّ ثِقَتِی فَمَا أَدَّى إِلَیْکَ عَنِّی فَعَنِّی یُؤَدِّی وَ مَا قَالَ لَکَ عَنِّی فَعَنِّی یَقُولُ فَاسْمَعْ لَهُ وَ أَطِعْ فَإِنَّهُ الثِّقَهُ الْمَأْمُونُ) [کافی ج ‌‏1ص329]‏

ترجمه:‏ عمری مورد اعتماد من است، آنچه را که از من به تو می رساند از من است، و آنچه از من برای تو می گوید از سوی من به تو ‏گفته، پس از وی شنوائی داشته باش و او را پیروی کن چرا که او مورد اطمینان و امین است.‏

‏ناگفته نماند که همیشه اهل بیت (صلوات الله علیهم) نسبت به منافقین تصدیق ظاهری هم نداشته‌اند وگاهی شدیدا آنها را ‏تکذیب هم می‌نمودند. برای نمونه رجوع شود به بحارالانوار ج 26ص117.‏

‏جمع بندی:‏

اساساً محور سخن این آیه حول بحث (تصدیق) است، نه عدالت وراستگویی همه مومنین.‏

اگر مستشکل از آیه «وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ» استفاده ‌نماید که (پیامبر همه مومنین را راستگو می‌پندارد وسخن آنها را پذیرفته وبر مبنای ‏آن عمل می‌نماید) برخلاف آیه «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا» سخن رانده است زیرا با توجه به این آیه، در ‏مورد خبر فاسقِ مومن باید تبیّن نمود در حالیکه مستشکل همه مومنین را راستگو می‌داند. ‏

تاکید اهل بیت (صلوات الله علیه) به اخذ روایات از ثقات، دلیل بر این است که همه مومنین ثقه نیستند.‏

با توجه به آیه «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا» در مورد خبر فاسق باید تحقیق وتبیّن نمود.

و خلاصه اینکه آیه سوم هیچ ارتباطی با نفی علم رجال وبررسی احوالات راویان نداشته و ندارد. نفی بررسی احوالات راویان از سوی احمد الحسن و مریدانش، یعنی مخالفت با قرآن واحادیث اهل بیت، که به صورت خیلی مختصر در سه بخش به آن پرداختیم.

 

تلنگر وسوال:

آیا به نظر شما کسی که با روایات و آیات مخالفت و بازی می کند، می تواند یمانی باشد؟!

إنَّ فی‏ ذلِکَ لَعِبْرَهً لِأُولِی الْأَبْصار

 

بررسی ادله روایی احمدالحسن و مریدانش در نفی علم رجال 

همانطور که اشاره نمودیم ائمه (صلوات الله علیهم) در روایات بسیاری بر اخذ وگرفتن احادیث از افراد ثقه ومورد اطمینان ‏تاکید ویژه‌ای نموده‌اند.‏

بر اساس روایات فوق می‌توان پی به اهمیت شناخت احوالات راویان برد زیرا برای اخذ روایت، باید از ثقه بودن افراد مطلع ‏باشیم.‏

لازم به ذکر است که وثوق مخبِری یعنی اطمینان از وثاقت افراد موجود در سند احادیث یکی از راه‌ های تشخیص ‏حجیت اخبار می‌باشد، نه اینکه راه فقط در وثوق مخبِری منحصر باشد. ‏

البته گاهی مثلا در بحث تعارض اخبار وثوق مخبِری هم چندان دردی دوا نمی‌کند و نمی‌توان به این روش، حدیث ‏صحیح از ناصحیح را تشخیص داد ولی در شرایط عادی، وثوق مخبِری یکی از راه‌هایی است که اهل بیت (صلوات الله علیهم) ‏شیعیان را بدان توصیه نموده‌اند که به سه نمونه آن اشاره نمودیم و اکنون به قسمتی از آن احادیث اشاره ‏می‌نماییم:‏

امام هادی (صلوات الله علیه) فرمودند:‏

‏(الْعَمْرِیُّ ثِقَتِی فَمَا أَدَّى إِلَیْکَ عَنِّی فَعَنِّی یُؤَدِّی) [کافی ج ‌‏1ص329]‏

در حدیثی دیگر راوی از امام سوال می‌کند که:‏

‏(أَ فَیُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ ثِقَهٌ آخُذُ عَنْهُ مَا أَحْتَاجُ إِلَیْهِ مِنْ مَعَالِمِ دِینِی فَقَالَ نَعَم‏)  [وسائل الشیعه ج 27ص147]‏

در توقیعی حضرت فرمودند:‏

‏(فَإِنَّهُ لَا عُذْرَ لِأَحَدٍ مِنْ مَوَالِینَا فِی التَّشْکِیکِ فِیمَا یُؤَدِّیهِ عَنَّا ثِقَاتُنَا الخ) [وسائل الشیعه ج 1ص38]‏

همانطور که عرض شد وثوق مخبِری یکی از راه‌های تشخیص حدیث صحیح از ناصحیح می‌باشد لذا اگر حدیثی وثوق مخبِری ‏نداشته باشد به معنای عدم حجیت آن نیست بلکه باید از طرق دیگری نسبت به تشخیص صحت و سقم آن اقدام نمود.‏

‏ سوال اینجاست که اگر تمام راه‌ها را در تشخیص صحت وسقم حدیثی پیمودیم و به جوابی نرسیدیم، آیا می‌توان بر اساس آن ‏حدیث به مطلبی عمل نمود ویا اعتقاد پیدا کرد؟  مسلما جواب منفی است.‏

متاسفانه احمد الحسن ومریدان وانصارش برای رسیدن به اهداف خود، با ادله‌ای بسیار نامربوط قصد نفی علم رجال را دارند که ‏لازمه‌ی این نفی وانکار، بی اعتنایی به اخبار ثقات و قانون وثوق مخبِری است.‏ ناگفته نماند که ادعا می‌کنند صحت احادیث مورد استدلالشان را از طریق دیگر ثابت می‌کنند اما متاسفانه در بسیاری از موارد این ‏ادعایشان به حقیقت نمی‌پیوندد وبه هر حدیثی برای اثبات مذهب خود استناد می‌کنند.‏

پس از این مقدمه اینک به بررسی ادله روایی احمدالحسن و مریدانش در نفی علم رجال می‌پردازیم.‏

بررسی 4 حدیث منتشر شده در سایت های توسط احمد الحسن و مریدانش در نفی علم رجال:

در یکی از سایت‌های مربوط به انصار یمانی پس از بیان تهمتهایی نسبت به علماء، به تعدادی حدیث در نفی علم رجال استناد گردیده ‏است که در زیر آنها را ذکر کرده ومورد بررسی قرار می‌دهیم.‏

حدیث اول:

عنْ سُفْیَانَ بْنِ السِّمْطِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ رَجُلًا یَأْتِینَا مِنْ قِبَلِکُمْ یُعْرَفُ بِالْکَذِبِ فَیُحَدِّثُ بِالْحَدِیثِ ‏فَنَسْتَبْشِعُهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ لَکَ إِنِّی قُلْتُ لِلَّیْلِ إِنَّهُ نَهَارٌ أَوْ لِلنَّهَارِ إِنَّهُ لَیْلٌ قَالَ لَا قَالَ فَإِنْ قَالَ لَکَ هَذَا إِنِّی قُلْتُهُ فَلَا تُکَذِّبْ بِهِ ‏فَإِنَّکَ إِنَّمَا تُکَذِّبُنِی‏ [بحارالانوار ج 2ص211]‏

ترجمه: ‏

به امام صادق (صلوات الله علیه) گفتم : فدایتان شوم ، شخصی از نزد شما می آید که به کذب و دروغ گویی معروف است و از ‏شما حدیث روایت می کند و ما نسبت به او اکراه داریم . پس حضرت فرمودند : آیا می‌گوید که من گفته‌ام شب روز است و یا ‏روز شب است؟ گفتم : خیر . فرمودند : حتی اگر گفت که من آن را گفته‌ام ، آن را تکذیب نکن که اگر تکذیب کنی بدرستی که ‏مرا تکذیب کرده‌ای‎.‎

حدیث دوم:

‏قالَ النَّبِیُّ ص مَنْ رَدَّ حَدِیثاً بَلَغَهُ عَنِّی فَأَنَا مُخَاصِمُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فَإِذَا بَلَغَکُمْ عَنِّی حَدِیثٌ لَمْ تَعْرِفُوا فَقُولُوا اللَّهُ أَعْلَم‏ [بحارالانوار ج ‌‏2ص212]‏

ترجمه:‏

پیامبر (صلوات الله علیه وآله) فرمودند: هر کسی حدیثی از من را که به او برسد انکار کند پس من دشمن او در روز قیامت ‏خواهم بود، پس اگر حدیثی از من ‌‎ ‎بدست شما رسید که آن را نمی شناختید، پس بگوئید : الله اعلم.‏

حدیث سوم:

فإِذَا وَرَدَ عَلَیْکَ یَا جَابِرُ شَیْ‏ءٌ مِنْ أَمْرِنَا فَلَانَ لَهُ قَلْبُکَ فَاحْمَدِ اللَّهَ وَ إِنْ أَنْکَرْتَهُ فَرُدَّهُ إِلَیْنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ لَا تَقُلْ کَیْفَ جَاءَ هَذَا وَ ‏کَیْفَ کَانَ وَ کَیْفَ هُوَ فَإِنَّ هَذَا وَ اللَّهِ الشِّرْکُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ [بحارالانوار ج 2ص208]‏

ترجمه:‏

ای جابر هنگامی که چیزی از امر ما به تو رسید که قلب تو آن را پذیرفت پس حمد خدای را بجای آور، و اگر آن را نپذیرفت ‏پس آن را به سوی ما اهل بیت برگردان و نگو (چطور آمده؟ چگونه بود؟ چگونه است؟)‌‎ ‎پس والله قسم که این سخنان، شرک به ‏خدای عظیم است.‏

حدیث چهارم:

‏  لا تَقُلْ لِمَا بَلَغَکَ عَنَّا وَ نُسِبَ إِلَیْنَا هَذَا بَاطِلٌ وَ إِنْ کُنْتَ تَعْرِفُ مِنَّا خِلَافَهُ فَإِنَّکَ لَا تَدْرِی لِمَا قُلْنَاهُ وَ عَلَى أَیِّ وَجْهٍ وَصَفْنَاه‏ [کافی ‏ج 8ص125]‏

ترجمه:‏

حضرت فرمودند: آنچه که از ما به تو رسید وبه ما منسوب شد را مگو که این (حدیث) باطل است ‏حتی اگر خلاف آن را از سوی ما بدانی، پس همانا تو چه می‌دانی که ما برای چه آن را گفته‌ایم و بر چه وجهی آن را وصف ‏کرده‌ایم. ‏

بررسی:‏

در روایت اول صحبت از این است که اگر شخص معروف به کذب، حدیثی نقل نمود تکذیب نکنیم و پر واضح است که (عدم ‏تکذیب) با (قبول خبر واعتقاد به آن) متفاوت است. ‏ آری، اگر حضرت می‌فرمودند (حدیث را تکذیب نکنید وبه آن اعتقاد پیدا کنید)، این حدیث دلیل خوبی در نفی علم رجال ‏می‌بود.‏ ناگفته نماند که اگر روایت این شخص کاذب مخالف قرآن بود، به گونه‌ای دیگر با آن برخورد می‌کنیم که در آینده به آن ‏می‌پردازیم.‏

پس این حدیث هیچگونه ارتباطی به نفی علم رجال ندارد.‏ در حدیث دوم هم صحبت از ردّ است یعنی اگر حدیثی به ما رسید که ناشناخته بود، آن را ردّ ننموده وبگوییم: الله اعلم.‏

و پر واضح است که (ردّ نکردن حدیث) با (قبول خبر واعتقاد به آن) متفاوت است.‏ پس این حدیث هم هیچگونه ارتباطی به نفی علم رجال ندارد.‏ متاسفانه حدیث سوم را بطور ناقص نقل نموده‌اند که اگر کامل نقل می‌شد، خوانندگان عزیز پی به عدم ارتباط این حدیث با نفی ‏علم رجال می‌بردند.

این حدیث شریف در باب وموضوع احادیث صعب و مستصعب است وکاملا بی ارتباط با موضوع آقایان نفی ‏علم رجال است.‏

برای روشنگری هرچه بیشتر مخاطبین، ابتدای حدیث را خدمتتان ارائه می‌کنیم:‏

یَا جَابِرُ حَدِیثُنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ أَمْرَدُ ذَکْوَانُ وَعْرٌ أَجْرَدُ لَا یَحْتَمِلُهُ وَ اللَّهِ إِلَّا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ مُؤْمِنٌ ‏مُمْتَحَنٌ فَإِذَا وَرَدَ عَلَیْکَ . . .

متاسفانه از این دست تقطیعات وخیانتهای علمی در کلمات احمدالحسن و انصارش بسیار دیده می‌شود که به مرور زمان آنها را بیان نموده و مورد ‏بررسی قرار می‌دهیم.‏

در حدیث چهارم هم به ما دستور داده‌اند که به احادیث منسوب به اهل بیت (صلوات الله علیهم) باطل نگوییم ولو اینکه مخالف ‏آن را بدانیم و مسلما (عدم بطلان) با (قبول خبر واعتقاد به آن) متفاوت است.‏

پس این حدیث هم هیچگونه ارتباطی به نفی علم رجال ندارد.‏

نتیجه گیری:‏

خلاصه اینکه در این احادیث به ما دستور داده‌اند که احادیث اهل بیت (صلوات الله علیهم) را ردّ وتکذیب وانکار نکنیم، حتی در ‏مواردی که خلاف آنها در احادیث وارد شده باشد، واین دستور از سمت حضرات معصومین (صلوات الله علیهم) هیچ ارتباطی با ‏نفی علم رجال نداشته وندارد.‏

بله، اگر اینگونه می‌فرمودند که: (ردّ وتکذیب نکنید و به آن احادیث معتقد هم بشوید وطبق آنها عمل نمایید) مسلماً این بیان ‏وگویش می‌توانست دلیلی بر نفی بررسی احوالات راویان باشد.‏

تلنگر و سوال:‏

آیا کسی که بررسی احوالات راویان را نفی می‌کند ــــ آن هم با ادله‌ای که هیچ ارتباطی با ادعایش ندارد ــــ و به روایات ‏فراوانی که دلالت بر اخذ از افراد ثقه دارد هیچ اشاره‌ای نمی‌کند، می‌تواند (یمانی مذکور در روایات) باشد؟!

آیا کسی که اینگونه نسبت به ضعفای از شیعیان امیرالمومنین (صلوات الله علیه) عوام فریبی می‌کند، می‌تواند (یمانی مذکور در روایات) باشد؟!

إنَّ فی‏ ذلِکَ لَعِبْرَهً لِأُولِی الْأَبْصار

 

بررسی ادله احمد الحسن وانصارش در حدیث امام صادق علیه السلام:

تا اینجا سه آیه و چهار حدیث را که احمد الحسن و انصارش برای نفی (علم رجال و بررسی احوالات راویان) به ‏آن استناد می‌کنند، مورد بررسی قرار داده و عدم ارتباط این آیات و روایات را با ادعای آنان اثبات نمودیم.‏

اینک به ادامه ادله آنان در احادیث پرداخته وآنها را مورد بررسی قرار می‌دهیم.‏

‏عن أبی عبد الله ع قال لا تکذبوا الحدیث إذا أتاکم به مرجئی و لا قدری و لا حروری ینسبه إلینا فإنکم لا تدرون لعله شی‏ء ‏من الحق فیکذب الله فوق عرشه. [محاسن ج1ص230]‏

ترجمه:‏

امام صادق (صلوات الله علیه) فرمودند: احادیث را تکذیب نکنید حتی اگر مُرجئی یا قدری یا حروری آن را به ما نسبت دهد، ‏زیرا شما نمی‌دانید، شاید که در آن چیزی از حق باشد و شما با این کارتان خداوند را بر فوق عرشش تکذیب می کنید.‏

بررسی:‏

همانطور که نسبت به احادیث قبلی گفتگو نمودیم، در این سری احادیث صحبت از ردّ وتکذیبِ حدیث مطرح است. ‏به عبارت دیگر حضرات معصومین (صلوات الله علیهم) به ما دستور می‌دهند که احادیث نسبت داده شده به آنها را حتی اگر ‏فرقه‌های ضاله آنها را نقل نمایند تکذیب نکنیم و پر واضح است که (عدم تکذیب حدیث) هیچ ارتباطی با استدلال بر نفی ‏علم رجال ندارد. ‏

بله، اگر اینگونه می‌فرمودند که: (ردّ وتکذیب نکنید و به آن احادیث معتقد هم بشوید و طبق آنها عمل نمایید) مسلماً این ‏بیان ‏وگویش می‌توانست دلیلی بر نفی (علم رجال وبررسی احوالات راویان) باشد.‏

همانطور که شاهد بودید این احادیث اجنبی از مقام بود و هیچگونه ارتباطی با نفی علم رجال نداشت و ناظر به مطلب دیگری بود ‏وآن اینکه:‏ ‏(احادیث ضعیف السند را تکذیب نکنیم) که البته ما هم این معنی را منکر نبوده و نیستیم.‏

در ادامه مقاله فوق، بحث دیگری مطرح می‌شود با عنوان (حدیث شناسی در منهج شیعیان حقیقی).‏

نویسنده (انصار احمدالحسن) در ادامه می‌نویسد:‏

‏((شیعیان اگر حدیثی به آنها برسد که منسوب به محمد و آل محمد ص باشد (حال هر کس آن را روایت کرده باشد) آن را به ‏قرآن و روایات صحیح ارجاع می‌دهند . اگر موافق قرآن بود، یا شاهدی از کلام صحیح اهل بیت ع بر آن یافتند، آن را می‌گیرند ‏و اگر مخالف قرآن بود از آن استفاده نمی‌کنند . دیگر مهم نیست چه کسی آن را نقل کرده است . ثقه هست یا غیر ثقه (که ‏تشخیص این امر خود بسیار دشوار بلکه شاید از خود معصوم نیز بر نیاید . همانطور که حضرت موسی ع هفتاد نفر را ثقه می ‏دانست و به میعاد برد و همه مرتد شدند))‏

بررسی:‏

همانطور که در عبارت بالا شاهد هستید نویسنده می‌گوید: (دیگر مهم نیست چه کسی آن را نقل کرده است. ثقه هست یا غیر ‏ثقه). ‏ضعف و بطلان این حرف با توجه به چهار روایتی که در ابتدا بیان نمودیم، آشکار است. ‏

در آن چهار روایت حضرات معصومین (صلوات الله علیهم) تاکید خاصی بر عنوان (ثقه) داشته و ما هم عرض کردیم که یکی از ‏راه‌های تشخیص حدیث صحیح از ناصحیح، همین بحث خبر ثقه و وثوق مخبِری است.‏ البته روایات مربوطه خیلی بیشتر از چهار روایت می باشد که به جهت اختصار فقط چهار نمونه ذکر گردید. اما متاسفانه احمدالحسن و انصارش برای نیل به اهداف خود، هیچ اشاره‌ای به آنها نمی‌نمایند. ‏

عجیب‌تر اینکه پای حضرت موسی را هم وسط می‌کشد ومی‌گوید:‏

‏(تشخیص این امر خود بسیار دشوار بلکه شاید از خود معصوم نیز بر نیاید. همانطور که حضرت موسی ع هفتاد نفر را ثقه می ‏دانست و به میعاد برد و همه مرتد شدند)‏

بررسی:‏

متاسفانه بقدری این عزیزان در معرفت و شناخت امامان معصوم ضعیف وناتوان هستند که به راحتی این سخنان را بر زبان ‏می‌رانند.‏

حقیقت این است که چون امامشان احمدالحسن فاقد بسیاری از اوصاف ومقامات است وحتی از افراد عادی جامعه هم ‏پایین‌تر است لذا  برای اینکه او را هم تراز ائمه (صلوات الله علیهم) کنند، به ناچار ائمه (صلوات الله علیهم) را از مقامات ‏واوصاف خود پایین می‌آورند تا در سطح امامشان قرار گیرند، تا تناسبی بین این امام و آن امامان (صلوات الله علیهم) بر قرار ‏شود.‏

دقیقا همان کاری که اهل سنت نسبت به پیامبر (صلوات الله علیه وآله) وخلفاء انجام دادند. ‏

سوال:‏

اگر نعوذ بالله خود امام (صلوات الله علیه) هم از عهده تشخیص ثقات بر‌نمی‌آیند، پس چرا به شیعیان فرموده‌اند: (فَإِنَّهُ ‏لَا عُذْرَ لِأَحَدٍ مِنْ مَوَالِینَا فِی التَّشْکِیکِ فِیمَا یُؤَدِّیهِ عَنَّا ثِقَاتُنَا الخ)؟!

ترجمه: پس همانا عذری نیست برای احدی از موالیان ما، که تشکیک کند در آنچه که افراد ثقه‌ی ما از ما نقل می‌کنند.‏ [وسائل ‏الشیعه ج 1ص38]‏ ‏

پس تشخیص ثقه از غیر ثقه برای ما میسّر است که چنین دستوری داده‌اند و وقتی برای ما این تشخیص میسّر باشد، برای امام که ‏به طریق اولی میسّر خواهد بود.‏

مضافا اینکه متاسفانه نویسنده هنوز نمی‌داند که در ماجرای حضرت موسی بحث (ثقه) مطرح نبوده است بلکه ظاهرا بحث (درجات ایمان) مطرح بوده است.

برای ‏دیدن متن حدیث به بحارالانوار ج 11ص81 مراجعه فرمایید.‏

البته در تشخیص ایمان قلبی اگر عنایات خاص خداوند و وحی و علم الهی نباشد، کسی نمی‌تواند مومن واقعی را تشخیص دهد، ‏اما این عنایات همواره شامل حال امامان (صلوات الله علیهم) بوده وهست. رج بحارالانوار ج 24ص123 ‏

جمع بندی:‏

احادیث عنوان شده در جهت اثبات (بدعت بودن علم رجال) از سوی مستشکل، اجنبی از مقام بوده وهیچ ارتباطی با مدعای او ‏ندارد.‏

بدون شک یکی از راه‌های تشخیص احادیث صحیح از ناصحیح، عرضه احادیث بر قرآن و روایات صحیحه است.‏

تشکیک و بی توجهی به احادیث ثقات ونقل نکردن احادیث اهل بیت (صلوات الله علیهم) در این زمینه لینک بالا ‏بیان کنند عوام فریبی و اغراض خاص مستشکل می‌باشد.‏

تاکید اهل بیت بر اخذ روایات از افراد ثقه، بهترین شاهد ودلیل بر امکان تشخیص ثقه از غیر ثقه توسط شیعیان است، چه رسد ‏به خود اهل بیت (صلوات الله علیهم).  ‏

تلنگر وسوال:‏

آیا کسی که مغرضانه بررسی احوالات راویان را نفی می‌کند ــــ آن هم با ادله‌ای که هیچ ارتباطی با ادعایش ندارد ــــ وبه روایات ‏فراوانی که دلالت بر اخذ از افراد ثقه دارد هیچ اشاره‌ای نمی‌کند، می‌تواند (یمانی) باشد؟!

آیا کسی که قدرت تشخیص افراد ثقه را از معصومین (صلوات الله علیهم) نفی می کند و امامان را از افراد عادی جامعه پایین تر می آورد، می تواند (یمانی) باشد؟!

ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُون‏

إنَّ فی‏ ذلِکَ لَعِبْرَهً لِأُولِی الْأَبْصار

===========================================================================================================

دو حدیث در تاکید اینکه به محتوای سخن نگاه کنید:

انصار و حامیان احمدالحسن می‌گوید:‏

‏(از معصومین هم در مورد اینکه به محتوای سخن نگاه کنید، نه گوینده آن  بسیار شنیده‌ایم.‏)

قال علی (ع): اُنظُر الی ما قال و لا تنظر الی من قال ـ غررالحکم فصل ۳۰ حدیث ۱۱‏

ترجمه:

امیر المومنین (ع) فرمود: به آنچه گفته شد، بنگرید نه به گوینده آن.‏

قال علی (ع): ان الحق و الباطل لایعرفان باقدار الرجال، اعرف الحق تعرف اهله، اعرف الباطل تعرف اهله. شرح نهج البلاغه ابن ‏ابی الحدید

ترجمه:

مولا علی (ع) می‌فرماید که همانا حق و باطل به قدر و منزلت مردان شناخته نمی‌شود، ابتدا حق را بشناس، اهل آن را ‏خواهی شناخت، باطل را بشناس، اهل آن را خواهی شناخت

بررسی:‏

همانطور که می‌دانید یکی از راه‌های تشخیص حدیث صحیح از ناصحیح، قوّت متن حدیث می‌باشد.‏

توضیح اینکه گاهی بعضی از راویان با اینکه مورد وثوق نیستند ولی روایاتی را نقل نموده‌اند که با دقت در متن آنها، احتمال اینکه ‏جز از غیر امام صادر شده باشد منتفی است.‏ وگاهی دقت در بعضی جملات مشخص می‌کند که گوینده‌ی آن، نه تنها معصوم نبوده بلکه دارای عقائد باطل ومنحرف هم ‏می‌باشد، مثل جمله زیر که در بخش قبلی مختصری به آن پرداختیم:‏

‏((تشخیص این امر یعنی تشخیص وثاقت افراد خود بسیار دشوار بلکه شاید از خود معصوم نیز بر نیاید))‏

حال این مطلب  انظر الی ما قال . . .  چه ارتباطی به نفی علم رجال دارد، خدا می‌داند !‏

مستشکل می‌خواهد با نقل دو روایت فوق، راه صحیح تشخیص احادیث را ذکر نموده و در ضمن کنایه‌ای هم به بطلان علم رجال ‏بزند اما غافل از اینکه این مطلب انظر الی ما قال . . .  مطلب کاملا صحیحی بوده ویکی از راه‌های تشخیص حدیث ‏می‌باشد که البته با علم رجال و وثوق مخبِری هم هیچگونه تعارضی ندارد.‏

بالاتر اشاره نمودیم که راه‌های تشخیص احادیث صحیح از ناصحیح فراوان بوده که اهل بیت (صلوات الله علیهم) در روایات ‏مختلفی به آنها اشاره نموده‌اند وهیچ یک از این راه‌ها با هم تخالف وتعارض ندارند.‏

 

استفاده احمدالحسن و انصارش از روایت اخبار علاجیه زراره:

اخبار علاجیه اخباری است که در مقامِ رفعِ‎ ‎تعارضِ‎ ‎میانِ اخبار، از سوی‎ ‎معصوم صلوات الله علیه وارد شده است‎.‌‏ ‏

روایات فراوانی در جهت علاجِ اخبارِ متعارض وجود دارد وهر روایتی به قسمتی از راه‌های علاجِ تعارض اشاره دارد.‏

 

در زیر به روایتی که در آن چندین راه علاج مطرح شده و مستشکل هم به آن استناد می‌نماید اشاره می‌کنیم:‏

‏(زُرَارَهَ بْنِ أَعْیَنَ قَالَ: سَأَلْتُ الْبَاقِرَ (ع) فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَأْتِی عَنْکُمُ الْخَبَرَانِ أَوِ الْحَدِیثَانِ الْمُتَعَارِضَانِ فَبِأَیِّهِمَا آخُذُ فَقَالَ (ع):  یَا ‏زُرَارَهُ خُذْ بِمَا اشْتَهَرَ بَیْنَ أَصْحَابِکَ وَ دَعِ الشَّاذَّ النَّادِرَ فَقُلْتُ یَا سَیِّدِی إِنَّهُمَا مَعاً مَشْهُورَانِ مَرْوِیَّانِ مَأْثُورَانِ عَنْکُمْ فَقَالَ (ع): خُذْ بِقَوْلِ ‏أَعْدَلِهِمَا عِنْدَکَ وَ أَوْثَقِهِمَا فِی نَفْسِکَ فَقُلْتُ إِنَّهُمَا مَعاً عَدْلَانِ مَرْضِیَّانِ مُوَثَّقَانِ- فَقَالَ انْظُرْ مَا وَافَقَ مِنْهُمَا مَذْهَبَ الْعَامَّهِ فَاتْرُکْهُ وَ خُذْ ‏بِمَا خَالَفَهُمْ قُلْتُ رُبَّمَا کَانَا مُوَافِقَیْنِ لَهُمْ أَوْ مُخَالِفَیْنِ فَکَیْفَ أَصْنَعُ فَقَالَ إِذَنْ فَخُذْ بِمَا فِیهِ الْحَائِطَهُ لِدِینِکَ وَ اتْرُکْ مَا خَالَفَ الِاحْتِیَاطَ ‏فَقُلْتُ إِنَّهُمَا مَعاً مُوَافِقَانِ لِلِاحْتِیَاطِ أَوْ مُخَالِفَانِ لَهُ فَکَیْفَ أَصْنَعُ فَقَالَ (ع):  إِذَنْ فَتَخَیَّرْ أَحَدَهُمَا فَتَأْخُذُ بِهِ وَ تَدَعُ الْآخَرَ)

ترجمه:

زراره گوید از امام باقر (ع) سوال کردم، فدایت شوم از شما دو خبر یا دو حدیث که در تضاد با هم هستند به دست ما می‌رسد، ‏پس کدام حدیث را قبول کنیم؟ پس ایشان فرمود: ای زراره آنچه که بین اصحاب مشهور است را بگیر و آن را که نادر و غیر مشهور است رها کن، پس گفتم هر ‏دو حدیث مشهور است و روایت شده و از قول شما نقل شده، پس فرمود: آن حدیثی را قبول کنید که راوی آن عادل تر در نزد ‏شماست و از آن اطمینان [و وثوق] بیشتری دارید، پس گفتم هر دو راوی از افراد [عادل و] ثقه و راستگو هستند، پس فرمود: ‏پس آن حدیثی که موافق مذهب اهل سنت را رها کنید، و آنچه را بگیرید که مخالف آنان است، گفتم ممکن است هر دو حدیث ‏یا موافق اهل سنت باشد یا هر دو حدیث مخالف اهل سنت، آنوقت چه کنیم؟ پس ایشان فرمود: در آن صورت آن چیزی که ‏موافق احتیاط در دین شماست را بگیرید و آنچه برخلاف احتیاط است را رها کنید، پس گفتم: هر دو موافق احتیاط در دین ‏است، یا هر دو مخالف آن است، آنگاه چه کنیم؟ پس ایشان فرمود: آنوقت، هر کدام از آن دو را مختار هستید بپذیرید و دیگری ‏را رها کنید. بحارالانوار ج 2ص246‏

بررسی:‏

حدیث فوق یکی از احادیث بسیار کارگشا در بحث اخبار علاجیه و رفع تعارض بین روایات است که فقره فقره‌ی آن را تا محل ‏نزاع، مورد بررسی قرار می‌دهیم.‏ در حدیث فوق، راه‌‌های علاج بین (اخبار متعارض) به خوبی بیان گردیده و این راه‌ها هیچگونه تعارضی با وثوق مخبِری در ‏شرایط (عادی وغیر تعارض) ندارد که بر مخاطبین عزیز پوشیده نیست.‏

‏ اولین راهی که حضرت ارائه می‌دهند اینگونه است:‏

‏(ای زراره آنچه که بین اصحاب مشهور است را بگیر و آن را که نادر و غیر مشهور است رها کن)‏

این راه علاج، بسیار خوب وکارگشاست که ان شاء الله در مباحث خود بارها از آن در نقد احمدالحسن ومریدانش استفاده ‏خواهیم نمود.‏

آری عزیزان، در هنگام تعارض بین اخبار باید به احادیث مشهور بین اصحاب اخذ نمود واعتقاد پیدا کرد، نه به احادیث ضعیف ‏وغیر مشهور.‏

قابل توجه احمدالحسن ومریدانش:

منظور از عبارت (احادیث مشهور بین اصحاب) که حضرت فرمودند، احادیث مشهور بین شیعیان ‏است، نه اهل سنت یا دیگر فرق. ‏اما متاسفانه احمدالحسن و مریدانش بارها به احادیث اهل سنت استناد کرده‌اند آنهم احادیث غیر مشهور، که اگر آن احادیث، ‏مشهور هم بود باز هم قابل اخذ نبود که در خلال بحثهای آینده به آنها مفصلا اشاره می‌نماییم.‏

سوال اینجاست اینان که به حدیث علاجیه فوق استناد می‌کنند، آیا به خط اول حدیث عمل می‌نمایند؟!

در ادامه حدیث علاجیه فوق راوی می‌گوید:‏

‏(پس گفتم هر دو حدیث مشهور است و روایت شده و از قول شما نقل شده، پس فرموند: آن حدیثی را قبول کنید که راوی آن ‏عادل تر در نزد شماست و از آن اطمینان [و وثوق] بیشتری دارید)‏

بررسی:‏

در این فقره از حدیث بحث (عادل‌تر و ثقه‌تر) مطرح گردیده است یعنی همان بحثی که احمدالحسن ومریدانش به شدت آن را ‏منکرند.‏ در شرایطی که هر دو حدیث مشهورند، حضرت راهکار علاجی (عادل‌تر و ثقه‌تر) را ارائه می‌دهند.‏

حال سوال اینجاست که:

اگر تشخیص ثقه و ثقه‌تر از عهده ما بیرون است وحتی طبق عقیده انصار، خود معصوم هم شاید ‏نتواند تشخیص دهد که در بخش پنجم به آن پرداختیم چگونه امام (صلوات الله علیه) ما را امر می‌کنند که قول ثقه‌تر را اخذ ‏نماییم؟ ‏

با توجه به این فقره از حدیث کاملا مشخص است که این تشخیص از عهده ما خارج نمی‌باشد وگرنه امر امام به تشخیص ثقه‌تر، ‏امر به محال بوده وقبیح می‌باشد.‏

پس همانطور که مشاهده نمودید، علاوه بر راهگشایی وثوق مخبِری در شرایط عادی وغیر تعارض که در بخشهای قبل به ‏آن پرداختیم در شرایط تعارض هم، تشخیص ثقه کارگشا بوده واهل بیت (صلوات الله علیهم) به این امر شیعیان را سفارش ‏نموده‌اند. ‏

اما متاسفانه احمدالحسن و مریدانش، با وجود این احادیث در نوشتجات خودشان، بازهم منکر حجیت خبر ثقه به عنوان ‏یکی از طرق تشخیص حدیث صحیح از ناصحیح بوده وآن را شدیدا انکار می‌کنند.‏

جمع بندی:‏

یکی از راه‌های تشخیص حدیث صحیح از ناصحیح، قوت متن حدیث می‌باشد که این راه، هیچ منافاتی با (علم رجال و بررسی ‏احوالات راویان) و (حجیت خبر ثقه) ندارد.‏

راه‌‌های علاج بین (اخبار متعارض) هیچگونه تعارضی با بررسی (احوالات راویان و وثوق مخبِری) در شرایط (عادی وغیر ‏تعارض) را ندارد.‏

اولین راه برای علاج اخبار متعارض، اخذ به (روایت مشهور بین اصحاب) می‌باشد، که متاسفانه این راه از سوی احمدالحسن ‏ومریدانش بارها نقض گردیده است.‏

راه دیگری که حضرت در بحث تعارض ارائه فرمودند، اخذ به قول اعدل و اوثق بود که این راه دقیقا بر خلاف ادعا ومبنای ‏احمدالحسن ومریدانش می‌باشد. ‏

تلنگر وسوال:‏

آیا کسی که مغرضانه بررسی احوالات راویان را نفی می‌کند آن هم با ادله‌ای که هیچ ارتباطی با ادعایش ندارد و به اخبار علاجیه که دلالت بر اخذ از افراد ثقه دارد اعتنایی نمی‌کند، می‌تواند (یمانی) باشد؟!

آیا کسی که در تعارض بین احادیث بر خلاف روایات معصومین عمل می کند، می تواند (یمانی) باشد؟!

ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُون‏

إنَّ فی‏ ذلِکَ لَعِبْرَهً لِأُولِی الْأَبْصار

به حول و قوه الهی ادله احمدالحسن و مریدانش در بحث نفی علم رجال مورد بررسی قرار گرفت و پایه های پوشالی استدلالات آنها را بر همگان روشن نمودیم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا