بداء در علائم ظهور و بررسی ادعای محل خروج یمانی

فهرست محتوا
مقدمه
در طول تاریخ اسلام، علائم ظهور همواره یکی از موضوعات پرجاذبه و در عین حال پیچیده در اندیشه شیعه امامیه بوده است. این علائم که به عنوان نشانههایی از ظهور منجی موعود، حضرت ولیعصر (عجلاللهتعالیفرجهالشریف)، در روایات متعددی ذکر شدهاند، گاه با قطعیت (محتوم) و گاه با امکان تغییر (بداء) مطرح شدهاند. این مقاله به بررسی ماهیت علائم ظهور، امکان وقوع بداء در آنها، و بهویژه ادعای جریان یمانی پیرامون محل خروج یمانی میپردازد و تلاش دارد تا از منظر عقلی و نقلی، پاسخی مستدل به شبهات این جریان انحرافی ارائه دهد.
منظور از «علامت» هنگام ظهور چیست؟
همانطور که مطلع هستید برای ظهور و خروج امام زمان (عجّلاللهتعالیفرجهالشریف) در روایات علائمی -از قبیل خروج یمانی- ذکر گردیده تا شیعیان در آن هنگامه با کمک این علائم، راه را از چاه تشخیص داده و گمراه نشوند.
«علامت» یعنی نشانه و چیزی که برای راهنمایی نصب گردیده و قرار داده شده است. بنابراین یک شیء وقتی علامت محسوب میگردد که حاوی پیامی باشد و مفهومی را به مخاطب و بینندهی خود برساند و اگر علامت، مفهوم و پیامی را در برنداشته باشد دلیل و راهنما هم نمیتواند باشد.
بر این اساس به وقایع و اتفاقات قبل از ظهور هم علامت میگویند زیرا حاوی پیامهایی از قبیل: آماده بودن برای ظهور، فتنههای قبل از ظهور و… بوده و موجب راهنمایی مردم در آن دوران میشود.
یکی از بحثهای اساسی در مورد علائم ظهور، موضوع «بداء پذیر بودن و تغییر این علائم» میباشد.
- اینکه آیا علائم ظهور بداء پذیر هستند یا نه؟
- اگر بداء پذیرند، تا چه میزان تغییر میکنند؟
- آیا جزئیات علائم هم بداء پذیر است؟ تا چه میزان؟
- و…
اینها نمونه سوالاتی است که در این بحث مطرح شده و باید برای آنها پاسخی مناسب ارائه شود.
بداء در علائم ظهور
بداء و تغییر در علائم ظهور به دو قسمت تقسیم میشود:
- بداء و تغییر در جزئیات علامت.
- بداء وتغییر در اصل علامت.
توضیح مطلب:
الف) بداء و تغییر در جزئیات علامت
همانطور که بیان کردیم غرض از بیان علائم ظهور توسط اهل بیت (علیهمالسلام) این است که شیعیان در آخرالزمان با کمک این علائم، راه را از چاه تشخیص داده و گمراه نگردند و…
بر این اساس اگر بداء در جزئیات علامت به نحوی باشد که موجب دگرگونی علامت گردد و علامت از علامتیت خود ساقط شود، نقض غرض حاصل شده و دیگر این علامت پیام و مفهومی برای مخاطب خود ندارد.
این قسم تغییرات چون نقض غرض محسوب میگردد واقع نمیشود زیرا نقض غرض از شخص حکیم، قبیح است.
اما بداء در جزئیات به نحوی که موجب دگرگونی علامت نگردد، قبحی نداشته و امکان وقوعش در علامت هست.
جهت فهم بهتر مطلب به این مثال توجه فرمایید: تابلو ورود ممنوع را در نظر بگیرید. غرض از این تابلو، جلوگیری از ورود میباشد. حال اگر مستطیل سفید رنگ این تابلو به دایرهای سفید تبدیل شود مفهوم ورود ممنوع از آن ساقط شده و نقض غرض میگردد و این علامت پیام ورود ممنوع را به همراه خود ندارد.
اما اگر مستطیل سفید رنگ در تابلوی ورود ممنوع، کمی بالاتر یا پایینتر قرار گیرد، این تغییر تاثیری در مفهوم تابلو نداشته و همچنان از این تابلو، ممنوعیت ورود فهمیده میشود.
مثالی دیگر: در روایات فرمودهاند که یمانی از یمن خروج میکند. حال اگر بداء به نحوی باشد که یمانی از آمستردام خروج کند، نقض غرض صورت گرفته زیرا ما با دیدن چنین شخصی در آمستردام، او را نشناخته و بالنتیجه کسی او را یاری نمیکند و به او نمیپیوندد. اما اگر مثلا در زمان یا مکان فوت یمانی بداء و تغییری صورت بگیرد، این تغییرات منافات با غرض نداشته و امکانش وجود دارد.
ب) بداء و تغییر در اصل علامت
همانطور که در بخش قبل ذکر گردید، بداء و تغییر در علائم ظهور به دو گونه تصور میشود: 1. بداء و تغییر در جزئیات علامت، 2. بداء و تغییر در اصل علامت. بداء در جزئیات اگر به نحوی باشد که موجب دگرگونی اساسی در علامت نگردد، قبحی نداشته و امکان وقوعش در علامت هست. اما اگر بداء در جزئیات علامت به نحوی باشد که موجب دگرگونی علامت گردد و علامت از علامتیت خود ساقط شود نقض غرض حاصل شده و دیگر این علامت پیام و مفهومی برای مخاطب خود ندارد. این قسم تغییرات چون نقض غرض محسوب میگردد واقع نمیشود زیرا نقض غرض از شخص حکیم، قبیح است.
و اما ادامه مطلب: بر اساس روایات، همانطور که بداء و تغییر در جزئیات علامات ظهور با شرایطی ممکن است، بداء در اصل علامت هم با وجود شرایطی ممکن میباشد. یعنی چه بسا تعدادی از علائم ظهور اصلا اتفاق نیافتند ولی ظهور امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) محقق گردد.
ممکن است کسی بگوید: «بعضی علائم ظهور در روایات با واژه (محتوم) تاکید شدهاند و در این محتومات بدائی صورت نمیگیرد».
در جواب گوییم: بداء در تمامی علائم ظهور -چه محتوم و چه غیر محتوم- که وعده شمرده نمیشود ممکن بوده وقبیح نمیباشد.
توضیح مطلب اینکه:
در برخی روایات ذکر گردیده که تعدادی از علائم ظهور محتوم / حتمی هستند. به عنوان نمونه روایت زیر:
«عنْ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ أَعْیَنَ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ علیهالسلام فَجَرَى ذِکْرُ الْقَائِمِ علیهالسلام فَقُلْتُ لَهُ أَرْجُو أَنْ یَکُونَ عَاجِلًا وَ لَا یَکُونَ سُفْیَانِیٌّ فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْمَحْتُومِ الَّذِی لَا بُدَّ مِنْهُ».
ترجمه: عبدالملک بن اعین میگوید: نزد امام باقر (علیهالسلام) بودم و در مورد قائم سخن به میان آمد. گفتم: آرزو میکنم به همین زودی باشد و سفیانی نباشد. حضرت فرمودند: نه، به خدا قسم او [سفیانی] از امور محتومی است که چارهای از آن نیست.
(بحارالانوار، ج52، ص249)
لازم به ذکر است که این امور محتوم به گونهای نیست که دست خدا در آنها بسته باشد و دیگر تغییری صورت نگیرد، بلکه با در نظر گرفتن قرائن و روایات دیگر میتوان گفت امور محتوم اموری است که از حتمیت بیشتری برخوردار بوده اما در نهایت باز هم احتمال بداء و اعمال اراده وحاکمیت الهی در آن میرود.
لذا در روایات صراحتا صحبت از اراده الهی در امور محتوم به میان آمده و همچنان گزینه بداء و تغییر در مورد این امور مطرح گردیده است.
به روایات زیر دقت فرمایید:
«حدَّثَنَا أَبُو هَاشِمٍ دَاوُدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِیُّ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الرِّضَا علیهالسلام فَجَرَى ذِکْرُ السُّفْیَانِیِّ وَ مَا جَاءَ فِی الرِّوَایَهِ مِنْ أَنَّ أَمْرَهُ مِنَ الْمَحْتُومِ فَقُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیهالسلام هَلْ یَبْدُو لِلَّهِ فِی الْمَحْتُومِ قَالَ نَعَمْ قُلْنَا لَهُ فَنَخَافُ أَنْ یَبْدُوَ لِلَّهِ فِی الْقَائِمِ فَقَالَ إِنَّ الْقَائِمَ مِنَ الْمِیعَادِ وَ اللَّهُ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ».
ترجمه: ابوهاشم میگوید: در نزد امام جواد (علیهالسلام) بودیم که سخن از سفیانی به میان آمد و اینکه در روایت آمده است که امر او از امور محتوم است. به امام جواد (علیهالسلام) عرض کردم: آیا برای خدا در امور محتوم بداء میباشد؟ حضرت فرمودند: بله، عرضه داشتیم: ما از بداء برای خدا در قائم میترسیم، حضرت فرمودند: همانا قائم از میعاد است و خدا [خُلف وعده نمیکند] و میعاد را خُلف نمیکند.
(غیبه نعمانی، ص303)
از این حدیث فهمیده میشود که در امور محتومی که وعده داده شده، امکان بداء نیست زیرا خلف وعده قبیح بوده و فعل قبیح از خدا سر نمیزند.
در قرآن میخوانیم:
«لا یُخْلِفُ اللَّهُ الْمیعاد» (زمر، 20)
«إنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمیعادَ» (آلعمران، 9)
«إنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمیعادَ» (آلعمران، 194)
اما غالبا علائم ظهور -چه محتوم و چه غیر محتوم- جزو وعید و اخبار بد تلقی میشود لذا امکان بداء در آنها هست و در صورت وقوع بداء وتغییر در اصل آنها، همگان از این عفو الهی خوشحال میشوند.
در روایت دیگری امام باقر (علیهالسلام) پیرامون تقدیرات در لیله القدر میفرمایند:
«فَمَا قُدِّرَ فِی تِلْکَ اللَّیْلَهِ وَ قُضِیَ فَهُوَ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ لِلَّهِ فِیهِ الْمَشِیَّه…»
ترجمه: پس هرآنچه در آن شب تقدیر و قضاء گردد از [امور] محتوم است و برای خدا در محتوم مشیت [و بداء] است.
(بحارالانوار، ج94، ص19)
این روایت هم شاهد بسیار خوب دیگری بر وقوع بداء در امور محتوم میباشد.
جمعبندی:
- علامت یعنی نشانه و چیزی که برای راهنمایی نصب گردیده است.
- به وقایع و اتفاقات قبل از ظهور هم علائم ظهور میگویند زیرا موجب راهنمایی مردم در آن دوران میشود.
- بداء و تغییر در علائم ظهور به دو قسمت تقسیم میشود: 1. بداء و تغییر در جزئیات علامت، 2. بداء و تغییر در اصل علامت.
- بداء در جزئیات اگر به نحوی باشد که موجب دگرگونی اساسی در علامت نگردد، قبحی نداشته و امکان وقوعش در علامت هست.
- بداء در تمامی علائم ظهور محتوم یا غیر محتوم که وعده نبوده – خواه «وعید» باشد یا «نه وعده باشد، نه وعید» – ممکن است و قبیح نمیباشد.
- علائمی که در روایات از محتومات شمرده شدهاند از حتمیت وقوع بیشتری برخوردارند اما دست خدا بسته نبوده و امکان بداء در آنها نیز می رود.
- بداء در اموری که وعده الهی محسوب میشود قبیح بوده و فعل قبیح از خدا سر نمیزند.
- آیاتی هم در قرآن دلالت بر این دارد که خدا خلف وعده نمیکند.
محل خروج یمانی
در بخش قبل عرض کردیم که بداء در علامات ظهور به دو صورت قابل تصور است: 1. بداء و تغییر در جزئیات علامتف 2. بداء و تغییر در اصل علامت. و موضوع گفتگو را در مورد بداء و تغییر در جزئیات علامات ظهور ادامه دادیم و گفتیم: بداء در جزئیات علامت اگر به نحوی باشد که موجب دگرگونی اساسی در علامت نگردد و علامت را از علامتیت نیندازد، قبحی نداشته و امکان وقوعش در علامت هست.
در ادامه به موضوع بداء در اصل علامات ظهور پرداخته و گفتیم: بداء در تمامی علائم ظهورِ محتوم یا غیر محتوم که وعده نبوده – خواه «وعید» باشد یا «نه وعده باشد، نه وعید» – ممکن است و قبیح نمیباشد. اما بداء در اموری که وعده الهی محسوب میشود قبیح بوده و فعل قبیح از خدا سر نمیزند.
پس فرق بین محتوم و غیر محتوم چیست؟
در پاسخ عرض میکنیم: علائمی که در روایات از محتومات شمرده شدهاند از حتمیت وقوع بیشتری برخوردارند و احتمال تغییر و بداء در آنها کمتر میباشد ولی در عین حال، دست خدا بسته نبوده و امکان بداء در آنها نیز می رود.
و اما محل خروج یمانی و بداء:
با توجه به روایات محل خروج یمانی از یمن میباشد -که در بخشهای بعدی به آن میپردازیم- اما فرقه مدعی یمانی منکر یمن به عنوان محل خروج یمانی هستند. در این قسمت چندتا از جوابها و توجیهات آنها را ملاحظه میکنیم؛
بداء در محل خروج یمانی
عدهای از پیروان این فرقه میگویند در مکان خروج یمانی بداء حاصل شده و او به جای یمن از بصره خروج میکند.
- و اما پاسخ:
همانطور که در بخش قبل عرض کردیم، اگر بداء و تغییر در جزئیات علامت به گونهای باشد که علامت را از علامتیت بیندازد نقض غرض بوده و قبیح میباشد.
حال اگر در منطقه خروج یمانی بداء صورت گیرد و یمانی از یمن نیاید بلکه از بصره بیاید، ما چگونه او را تشخیص دهیم؟!
جالب اینجاست که یکی از مبلغین این فرقه میگفت: اینکه در روایات گفته شده خروج خراسانی و سفیانی و یمانی در یک سال و یک ماه و یک روز صورت میپذیرد، قابلیت بداء و تغییر داشته و ممکن است در یک روز نباشد.
واقعا اگر یمانی جزو علائم ظهور از سوی اهل بیت (علیهمالسلام) اعلام شود اما در جزئیات اصلی این علامت اینگونه تغییرها صورت گیرد، چگونه میتوان پی به صحت ادعای مدعی یمانی برد؟! مگر نه این است که امامان نشانههای یمانی را در روایات ذکر کردهاند تا شیعیان بتوانند او را تشخیص دهند؟! حال اگر در نشانههای اصلی یمانی تغییر ایجاد شود، شیعیان چگونه او را تشخیص دهند؟!
بنابراین بداء در منطقه خروج یمانی نقض غرض بوده و قبیح میباشد.
اگر گفته شود که «بداء در نشانههای یمانی قبیح نبوده زیرا از طریق قانون معرفت حجت باز هم میتوان یمانی را تشخیص داد» گوییم:
علی فرض پذیرش اینگونه بداء و صرف نظر از قبح آن، احمداسماعیل همبوشی که ادعای یمانی بودن دارد، طبق قانون معرفت حجتی که خودش مطرح میکند مشخص میشود که مدّعی دروغین بوده و اسیر هواهای نفسانی قرار گرفته است.
البته ناگفته نماند که اساساً یمانی نه امام است و نه مهدی اول (علی فرض پذیرش وجودش) و نه معصوم و نه حجت و نه… بلکه او فرماندهای نظامی بیش نیست، لذا اصلاً قانون معرفت حجت ارتباطی با یمانی ندارد.
«من الیمن» جزو حدیث نیست
همانطور که در بخش قبل ذکر گردید، فرقه مدعی یمانی منکر یمن به عنوان محل خروج یمانی بوده و از این انکار خود به دو گونه دفاع میکنند. برخی از مبلغین این فرقه دفاع خود را در قالب بحث بداء مطرح نموده که آن را مورد بررسی قرار دادیم.
اما دفاع دوم: عدهای دیگر از مبلغین این فرقه در انکار خروج یمانی از یمن و دفاع از نظریه خود میگویند:
«هیچ حدیثی وجود ندارد که دلالت بر خروج یمانی از یمن داشته باشد و حدیث موجود در کتاب کمال الدین، ج1، ص327 عبارت (من الیمن) داخل پرانتز بوده و جزو حدیث نمیباشد».
- و اما پاسخ:
هر کس عبارت فوق را ببیند گمان میکند که: «فقط در یک حدیث به مکان خروج یمانی از یمن اشاره شده که البته در همان حدیث هم عبارت (من الیمن) داخل پرانتز میباشد».
آیا مبلغین این فرقه در ادعای خود صادق هستند و براستی حدیث دیگری مبنی بر خروج یمانی از یمن وجود ندارد؟!
آیا واقعا اگر عبارتی داخل پرانتز باشد به معنای این است که آن عبارت جزو حدیث نمیباشد؟!
عقل سلیم -با توجه به دروغهای فراوان موجود در این فرقه پوشالی که بارها در همین کانال اثبات کردهایم- حکم میکند که ادعای آنان را قبول نکرده بلکه مورد دقت و بررسی قرار دهیم.
- سوال و بررسی اول:
آیا واقعا اگر عبارتی داخل پرانتز باشد به معنای این است که آن عبارت جزو حدیث نمیباشد؟
پاسخ:
قرار گرفتن عباراتی از حدیث در داخل پرانتز احتمالاتی را در ذهن ایجاد میکند و فقط دلالت بر نبود آن عبارات در اصل روایت ندارد بلکه احتمال اختلاف نسخه هم میباشد یعنی اگر عبارتی در نسخهای باشد و در نسخهای نباشد، گاها محققین هنگام چاپ کتاب آن عبارت اختلافی را بین پرانتز قرار میدهند و یا در پاورقی به آن اشاره میکنند.
مرحوم علی اکبر غفاری بر همین اساس عبارت (من الیمن) را داخل پرانتز قرار داده زیرا در بعضی نسخ این عبارت وجود داشته است.
مثلا نسخه خطی کتاب کمال الدین که مربوط به مکتبه کاشف الغطاء است مشتمل بر کلمه (من الیمن) میباشد. (اهدی الرایات، ص41)
لازم به ذکر است که در اختلاف نسخ، احتمال سقط و جاافتادگی بیشتر است نسبت به احتمال زیاده کردن، بنابراین احتمال جاافتادگی و سقط عبارت (من الیمن) در بعضی نسخ از قوّت بیشتری برخوردار است تا اینکه بخواهیم نسّاخ کتب را متهم به زیاده نویسی کنیم.
- و اما نکتهای بسیار لطیف:
اگر بپذیریم «عبارات داخل پرانتز جزو اصل روایات نبوده و از اضافات نسّاخ میباشد» ما هیچ ضرری نکردهایم و فقط دستمان از این روایت خالی میگردد و باید به روایات دیگر خروج یمانی از یمن استناد کنیم -که در آینده به آنها اشاره خواهیم کرد- اما با پذیرش این قاعده، دست عزیزان پیرو فرقه مدعی یمانی از حدیث وصیت -که اساس فرقه خود را بر همین یک حدیث استوار کردهاند- خالی میگردد.
توضیح نکته:
در انتهای حدیث موسوم به وصیت -که اساس فرقه مدعی یمانی بر همین یک حدیث استوار بوده- اینگونه آمده است:
«فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ مُحَمَّدٍ الْمُسْتَحْفَظِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ع فَذَلِکَ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً ثُمَّ یَکُونُ مِنْ بَعْدِهِ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً (فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاهُ) فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ أَوَّلِ الْمُقَرَّبِینَ لَهُ ثَلَاثَهُ أَسَامِیَ اسْمٌ کَاسْمِی وَ اسْمِ أَبِی وَ هُوَ عَبْدُ اللَّهِ وَ أَحْمَدُ وَ الِاسْمُ الثَّالِثُ الْمَهْدِیُّ هُوَ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ».
حال اگر عبارت داخل پرانتز جزو حدیث نباشد -که در بحارالانوار اینگونه است- معنا اینگونه میشود که امام عسکری (علیهالسلام) وصیت و خلافت را به امام مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) میسپارد و برای امام مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) سه نام است و این سه نام هم در احادیث دیگر جزو نامهای امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) معرفی گردیده است.
ترجمه: و چون وفات او -یعنی امام عسکری (علیهالسلام)- برسد، آن را به فرزندش محمد که مستحفظ از آل محمّد (صلیاللهعلیهوآله) است تسلیم کند، و ایشان دوازده امامند سپس بعد از آن دوازده مهدی میباشند. خلافت را به فرزندش که اوّلین مقرّبین است میسپارد، و برای او سه نام است. یک نامش مانند نام من، و نام دیگرش نام پدر من است و آنها عبدالله و احمد، و نام سوّمین مهدی است و او اوّلین مؤمنان است.
براین اساس دیگر صحبت از امامت مهدیین کاملا باطل بوده -که واقعا هم اینگونه است- و به تصریح امام صادق (علیهالسلام) هم در کتاب کمال الدین، ج2، ص358 مهدیین امام نبوده بلکه قومی از شیعیان هستند که مردم را به موالات و معرفت امامان دعوت میکنند.
- خلاصه اینکه:
اگر فرقه مدعی یمانی بپذیرد که عبارت (من الیمن) جزو حدیث مورد بحث باشد، ریشه ادعاهای احمد اسماعیل بصری خشک شده و معلوم میگردد او مدعی دروغینی بیش نیست زیرا او محل خروجش را عراق ذکر کرده است، و اگر هم قاعده آنان در مورد عبارات داخل پرانتز درست باشد و اینگونه عبارات جزو احادیث نباشد، طبق همین قاعده بازهم اساس این فرقه مدعی منهدم شده و دیگر از حدیث وصیت، وصایت مهدیین ثابت نمیشود.
اما اینکه هر جا به ضررشان باشد بگویند «عبارت، داخل پرانتز بوده و جزو حدیث نیست» و هرجا به نفعشان باشد بگویند «جزو حدیث است» حکایت از خباثت باطنی و شیادی و عوام فریبی مبلغین این فرقه میکند.
تغییر معنای کلمه یمانی
همانطور که در بخش قبل ذکر کردیم وجود عبارت (من الیمن) در داخل پرانتز، دلیل بر نبود این عبارت در اصل حدیث نمیباشد بلکه به علت اختلاف بین نسخ خطی کتاب کمال الدین میباشد. مضافا اینکه در بحث مکان خروج یمانی از یمن، احادیث دیگری هم وجود دارد که به آنها اشاره خواهیم نمود ان شاء الله.
و اما ادامه بحث: عدهای دیگر از مبلغین این فرقه پوشالی برای توجیه خروج احمد اسماعیل همبوشی از عراق، معنای کلمه الیمانی را تغییر داده و مطالب مضحکی را بیان میکنند.
مثلا میگویند:
«کلمه “یمانی” از یمن و برکت بوده و بر کسی اطلاق می شود که دارای صفت یُمن و برکت در افعالش میباشد. و یا ممکن است این کلمه برگشتش به یمین و سمت راست باشد که در این صورت مثلا به شخصی که وزیر سمت راست امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) باشد یمانی اطلاق میشود. و یا گاهی بر انسان کریم هم این لفظ اطلاق میشود».
– و اما پاسخ:
1. وقتی در چندین روایت، اهل بیت (علیهمالسلام) فرمودهاند که یمانی از یمن خروج میکند، دیگر بازی با معنای کلمه «الیمانی» سودی نخواهد داشت جز عوام فریبی برای پیروان جاهل این فرقه.
به عبارت دیگر، کلمه «یمانی» به هر معنایی که باشد، در نهایت خروجش از کشور یمن بوده لذا بازی درآوردن سر معنای کلمه «یمانی» هیچ دردی را دوا نکرده بلکه بر رسوایی و شیادی و غرض ورزی هرچه بیشتر مبلغین این فرقه میافزاید.
2. اگر بر حسب قیاس بخواهیم یاء نسبت را به کلمه «یُمن» اضافه نماییم هیچگاه «یَمانی» نمیشود بلکه «یمنی» میشود. و اگر ادعا شود که کلمه «یمانی» منسوب به یُمن بوده و سماعی میباشد، در جواب گوییم که هیچ اهل لغتی این نسبت سماعی را گزارش ننموده است.
و همچنین اگر بخواهیم به کلمه «یمین» یاء نسبت اضافه کنیم بر حسب قیاس میشود «یمینی» ، نه «یمانی» و هیچ شاهدی هم بر سماعی بودن این مطلب در کتب لغت وجود ندارد.
و همچنین هیچ مدرکی وجود ندارد بر اینکه به انسان کریم میگویند: انه یمانی.
3. تمام احتمالات فوق در کلمه «یمانی» خلاف روایات میباشد زیرا در روایات فرمودهاند: «و خروج الیمانی من الیمن» بنابراین در لسان اهل بیت (علیهمالسلام) مراد از یمانی شخصی است که منسوب به یمن میباشد و لاغیر.
ادعای اینکه مکه جزو یمن است
احمداسماعیل همبوشی برای تدارک رسوایی مضحک خروج از عراقش میگوید:
«مکه از تهامه بوده و تهامه از یمن میباشد لذا به محمد و آل محمد (علیهمالسلام) یمانی اطلاق میشود» (بیانیه موجود درسایت به تاریخ 21 / 4/ 1426)
وی با بیان عبارات فوق قصد دارد تا خود را جزو آل محمد (علیهمالسلام) معرفی نموده و اطلاق کلمه «یمانی» را -به خاطر اینکه مثلا اجدادش مدتی در مکه زندگی می کردهاند- بر خود صحیح جلوه دهد.
- و اما پاسخ:
اولا: احمداسماعیل گاطع بصری همبوشی اصلا سید نبوده تا بخواهد جزو آل محمد (علیهمالسلام) محسوب گردد. نه تنها او بلکه در کل قبیله او هیچ سیدی وجود ندارد.
ثانیا: اگر بپذیریم که یمن قدیم وسعت زیادی داشته و «مکه جزو تهامه و تهامه هم از یمن» باشد باز هم دردی دوا نمیشود زیرا در روایات فرمودهاند که: «و خروج الیمانی من الیمن» و این در حالی است که احمد اسماعیل مکان خروجش را عراق معرفی مینماید.
البته از این جماعت عوام فریب بعید نیست که تا چندی دیگر، عراق را هم جزو یمن محسوب کرده و بیانیهای صادر کنند.
ثالثا: ادعای اینکه «مکه جزو تهامه و تهامه از یمن» میباشد، ادعای بدون دلیل بوده بلکه بر خلافش هم دلیل داریم.
- دلیل اول:
در حدیثی داریم که پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله) درباره مردان اهل یمنِ زمانِ خود فرمودند:
«رِجَالُ أَهْلِ الْیَمَنِ أَفْضَلُ، الْإِیمَانُ یَمَانِیٌ وَ الْحِکْمَهُ یَمَانِیَّهٌ و لَوْ لَا الْهِجْرَهُ لَکُنْتُ امْرَأً مِنْ أَهْلِ الْیَمَن».
ترجمه: مردان اهل یمن افضل هستند، ایمان یمانی است و حکمت یمانی است و اگر هجرت نبود [و به مدینه هجرت نکرده بودم] هر آینه از اهل یمن بودم.
(کافی، ج8، ص70)
با توجه به این حدیث کاملا مشخص میشود که مکه جزو تهامه و تهامه از یمن نمیباشد زیرا اگر باشد، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) یمانی محسوب میشوند، چه هجرت بکنند و چه نکنند.
- دلیل دوم:
چون این فرقه پوشالی ارادت بسیاری به علماء اهل سنت و کتب آنها دارند و برای اثبات حقانیت خود فراوان به کتب آنها استناد میکنند، شاهدی هم از جماعت سنی مذهب در ردّ ادعای آنان میآوریم.
عینی سنی مذهب در شرح صحیح بخاری میگوید:
«قال المدائنی: جزیره العرب خمسه أقسام تهامه و نجد و حجاز و عروض و یمن»
(عمده القاری، ج4، ص349)
وی در این عبارت تصریح میکند که جزیره العرب به پنج بخش تقسیم میشود و تهامه و یمن دو منطقه کاملا مجزّا از هم میباشند.
رابعا: به راستی اگر ادعای احمد اسماعیل همبوشی مبنی بر اینکه «مکه جزو تهامه و تهامه از یمن» میباشد صحیح است و بر همین اساس هم خود را یمانی میداند، پس چرا مبلغین این فرقه پوشالی صحبت از یمن و یمین و… را به میان میکشند؟
به عبارت دیگر آیا تاویلات بیاساس مبلغین این فرقه در معنای کلمه یمانی بر خلاف ادعای احمد اسماعیل مبنی بر انتساب یمانی به یمن نمیباشد؟
به عبارت دیگر، سرکرده این فرقه یعنی جناب احمد اسماعیل با بیان اینکه تهامه از یمن میباشد، یمانی را منسوب به یمن اعلام میکند اما مبلغین این فرقه پوشالی بر خلاف سرکرده خود سخن رانده و بحث یمن و یَمین و… را مطرح میکنند.
خلاصه اینکه یمانی به هر معنایی که می خواهد باشد -از یَمن یا یُمن یا یمین یا…- اما بر طبق روایات محل خروجش از یمن می باشد، نه از عراق.
استناد به حدیث بیسند و مدرک
در بخش قبل به خوبی عوام فریبی و شیادی فرقه همبوشی -مدعی یمانی- را برای مخاطبین عزیز بیان کرده و گفتیم: یمانی به هر معنایی که باشد، بر اساس روایات از یمن خروج خواهد نمود. لذا با وجود این روایات، بازی کردن با معنای کلمه یمانی هیچ ثمرهای نداشته بلکه حکایت از جهل یا خباثت باطنی و عوام فریبی گوینده میکند. جالبتر اینکه مبلغین این فرقه در بیان معنای کلمه یمانی، بر خلاف کلام احمد اسماعیل همبوشی سخن میگویند.
بعضی دیگر از مبلغین مغرض این فرقهی پوشالی برای توجیه خروج احمد اسماعیل همبوشی از عراق و همچنین توجیه روایات «خروج الیمانی من الیمن» پس از ذکر معانی مختلف برای کلمه یمانی -که در بخش قبل به آنها اشاره شد- به عباراتی به عنوان روایت استناد میکنند که در زیر به آن اشاره مینماییم:
«عن الصادق (علیهالسلام) : للبصره خمسه اسماء لا یعرفها الا نبی او وصی نبی، البصره والبصیره والمَدینه والمُدینه والیمن».
(طلایع الظهور فی شرح زیاره العاشور)
این عبارات در سایت زمان ظهور اینگونه نقل شده است:
«و همچنین امیرالمومنین (علیهالسلام) فرمودند: برای بصره پنج نام است که جز نبی یا وصی نبی کسی نمیداند و آن اسمها عبارت اند از: بصره..بصیرا. ساحل.. مدینه .. یمن» (منبع: طلایع الظهور علی عاشور)
- و اما پاسخ:
همانطور که ملاحظه فرمودید اختلافات زیادی بین این دو نقل وجود دارد حتی در اسم کتاب مورد نظر.
جهت راحتی در تشخیص این اختلافات، عکس را ملاحظه فرمایید.

1. آیا براستی عبارت مذکور در بالا – للبصره خمسه اسماء… – روایت میباشد؟
- از کدامین امام میباشد؟ امیرالمومنین یا امام صادق (علیهماالسلام)؟
- آیا واقعا کتابی به نام «طلایع الظهور فی شرح زیاره العاشور» وجود دارد؟
- در معنای نام کتاب هم ناهماهنگی به چشم میخورد.
- طلایع الظهور یعنی مقدمات ظهور، اما ظاهرا محتوای کتاب در مورد مقدمات ظهور نبوده بلکه شرح زیارت عاشورا میباشد!
- چرا در هیچکدام از این دو نقل، شماره صفحه کتاب ذکر نشده است؟ آیا اتفاقی بوده یا اینکه عمدی در کار است؟
- آیا در کتاب موهوم «طلایع الظهور فی شرح زیاره العاشور» در پاورقی ذکر شده است که از کدامین منبع این حدیث را ذکر میکند؟ اگر ذکر شده است چرا اشارهای به نام آن منبع نمیکنید؟
- با صرف نظر از کتاب موهوم طلایع الظهور، آیا این حدیث در کتاب و منبع دیگری هم ذکر شده است؟
- اگر واقعا چنین کتاب وحدیثی وجود دارد آیا معقول به نظر میرسد که این همه تفاوت در نقل آن وجود داشته باشد؟
- آیا اگر ما هم علیه فرقه همبوشی از روایاتی استفاده کنیم که شاید بیش از ده سال قدمت نداشته باشند، این روایات را از ما می پذیرند؟
- آیا این همه اشکال و ایراد برای اثبات ضعف این عبارات به عنوان حدیث کفایت نمیکند؟
مخاطبین عزیز اگر اطلاعی از وجود این کتاب و روایت مربوطه بدست آوردند، ما را مطلع ساخته تا چند خط فوق را اصلاح نماییم.
2. جالبتر اینکه با این روایت بیسند و مدرک میخواهند معنای روایات معتبر «خروج الیمانی من الیمن» را تغییر داده و فرقه پوشالی خود را ثابت نمایند.
و به همین خاطر است که علم رجال را بدعت دانسته تا بتوانند به هر روایت بیسند و ضعیف و جعلی برای فریب عوام مردم استناد نمایند.
3. در صورت پذیرش عبارت فوق به عنوان حدیث، باید بگوییم که کلمه یمانی منسوب به یمن تلقی شده لذا نیازی به بیان معانی دیگر برای کلمه یمانی – از قبیل منسوب به یُمن و یمین و… – نمیباشد.
اما ظاهرا مبلغین فرقه همبوشی به علت آگاهی از نبود چنین حدیثی در منابع، به بیان معانی مختلف مَندرآوردی برای کلمه یمانی پرداخته که این امر نشان از غرض ورزی و عوام فریبی آنان دارد.
4. اگر واقعا این عبارات در کتاب موهوم طلایع الظهور حدیث باشد، چرا احمد اسماعیل همبوشی بصری برای دفاع از خود به آن استناد نمیکند و با بیانی سست و مضحک، بحث تهامه و یمن را پیش میکشد؟

روایات درمورد محل خروج یمانی
اینک وقت آن رسیده تا روایات مربوطه در زمینه خروج یمانی از یمن را از نظر گذرانده تا به راحتی به کذب ادعای احمد اسماعیل بصری همبوشی پی برده و او را در زمره مدعیان دروغین جای دهیم.
در بخشِ «من الیمن جزو حدیث نیست» به مناسبت بحث، اشارهای گذرا به حدیثی در این زمینه نمودیم و اشکالات وارده به آن حدیث را پاسخ گفتیم اما متن حدیث را خدمت شما سروران عزیز ارائه ننمودیم.
حال با ارائه متن آن حدیث وسپس احادیث دیگر، بحث را ادامه داده و از امام وحید و طرید و غریبمان حضرت حجت بن الحسن (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) مدد جسته تا در تبیین حقّ از باطل یاریگرمان باشند. به امید نیم نگاهی…
روایت اول
«وَ إِنَّ مِنْ عَلَامَاتِ خُرُوجِهِ خُرُوجَ السُّفْیَانِیِّ مِنَ الشَّامِ وَ خُرُوجَ الْیَمَانِیِ مِنَ الْیَمَنِ وَ صَیْحَهً مِنَ السَّمَاءِ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ وَ مُنَادٍ یُنَادِی مِنَ السَّمَاءِ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِیه»
ترجمه: و همانا از علامات خروجش، خروج سفیانی از شام و خروج یمانی از یمن و صیحهای از آسمان در ماه رمضان و ندا دهندهای از آسمان ندا میدهد به اسم او و اسم پدرش.
(کمال الدین، ج1، ص328)
- بررسی و نکات:
1. نسبت به عبارت «من الیمن» و شبهه مربوط به آن، سابقا به طور مفصل گفتگو کردیم که عزیزان میتوانند به بخش «من الیمن جزو حدیث نیست» مراجعه فرمایند.
2. فرقه مدعی یمانی براین باور است که یمانی، یک ظهور دارد و یک خروج دارد. درحقیقت با این بیان، خروج را به معنای قیام میپندارند.
بر این اساس معنای حدیث فوق اینگونه میشود: و همانا از علامات خروج و قیامش، خروج و قیام سفیانی از شام، و خروج و قیام یمانی از یمن…
3. با پذیرش این معنا برای کلمه خروج، فهمیده میشود که امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) همانند یمانی خروجی دارد و این مطلب که «خلافت همانگونه که عروس را به داماد تحویل میدهند به دست امام زمان میرسد» صحیح نمیباشد.
مضافا اینکه اساساً عبارت «خلافت همانگونه که عروس…» حدیث نمیباشد اما متاسفانه مبلغین این فرقه پوشالی به عنوان حدیث، این عبارات را به مردم تحویل میدهند.
4. اما در کتب لغت، معنای کلمه خروج به گونهای دیگر ذکر گردیده است.
در کتاب مفردات راغب میبینیم:
«خرج خروجا: برز من مقرّه او حاله».
ترجمه: از جایش یا حالش ظاهر شد (و بیرون آمد).
پس کلمه خروج به معنای ظهور و بروز میباشد، خواه از جایگاهی باشد یا از حالتی باشد. بر این اساس معنای عبارت «خروج الیمانی من الیمن» میشود: ظهور و بروز یمانی از یمن.
بنابراین آغاز این ظهور و بروز هنگامی است که یمانی در یمن، کار خود را علنی و آشکار نموده و از حالت خفا یا ناشناسی بیرون آمده و مشغول تجهیز لشکر میگردد.
و یا اینکه گفته شود این ظهور و بروز، با خارج شدن یمانی از یمن صورت میپذیرد و پس از این خروج، وی به تجهیز سپاه خود مشغول می گردد.
بر این اساس معنای حدیث اینگونه میشود:
«و همانا از علامات خروج و ظهورش، خارج شدن و ظهور سفیانی از شام، و خارج شدن و ظهور یمانی از یمن…»
نکته: اگر فعل «خَرَجَ» با کلمه «عَلی» همراه شود، معنای قیام و شورش به خود میگیرد که البته در حدیث فوق و همچنین در حدیث بعدی اینگونه استعمال نگردیده است.
5. در روایات هم گاهاً خروج و ظهور به جای هم استفاده شده است. به روایت زیر دقت فرمایید.
شخصی به امام سجاد (علیهالسلام) عرضه میدارد: برای من خروج مهدی را توصیف کنید و من را به علائم خروجش آگاه نمایید. حضرتش در ضمن ذکر علائم فرمودند:
«ثُمَّ یَخْرُجُ السُّفْیَانِیُّ الْمَلْعُونُ مِنَ الْوَادِی الْیَابِس وَ هُوَ مِنْ وُلْدِ عُتْبَهَ بْنِ أَبِی سُفْیَانَ فَإِذَا ظَهَرَ السُّفْیَانِیُّ اخْتَفَى الْمَهْدِیُّ ثُمَّ یَخْرُجُ بَعْدَ ذَلِکَ».
ترجمه: سپس سفیانی ملعون از وادی یابس و خشک خارج میشود و او از فرزندان عتبه بن ابی سفیان است، پس زمانیکه ظاهر شود سفیانی، مهدی مخفی است سپس خارج میشود بعد از آن [و آشکار می گردد].
(غیبت شیخ طوسی، ص444)
در این حدیث «ثُمَّ یَخْرُجُ السُّفْیَانِیُّ… فَإِذَا ظَهَرَ السُّفْیَانِیُّ» به وضوح خروج سفیانی، همان ظهورش ذکر شده است و در هنگام ظهور سفیانی، حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) مخفی است و سپس از حالت خفاء، خارج و آشکار میگردند.
6. ناگفته نماند که مراد از مهدی در روایت فوق، امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) میباشد، نه احمد اسماعیل همبوشی. زیرا او ادعا دارد که «من یمانی هستم و مهدی اول» و میدانیم که در روایات خروج سفیانی علامت خروج امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) ذکر شده است، نه علامت خروج یمانی و اساساً خروج یمانی در روز خروج سفیانی می باشد، نه بعد آن.
و ایضاً مرحوم شیخ طوسی هم این روایت را در باب علامات قبل خروج امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) ذکر می کند.
مضافاً اینکه با توجه به ادعای فرقه مدعی یمانی مبنی بر سرّ مستودع بودن مساله مهدیین سوال راوی در مورد امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) میباشد زیرا در بین اصحاب ائمه هیچکس ملتفت به این سرّ مستودع و وجود مهدیین نبوده است که بخواهد در مورد او سوالی بپرسد.
- خلاصه اینکه:
خروج به هر معنایی که باشد، باید از یمن اتفاق بیفتد نه از عراق و در حقیقت روایاتی که محل خروج یمانی را یمن ذکر میکنند، بیانگر بطلان ادعای احمد اسماعیل همبوشی و شیادی او می باشد.
روایت دوم
در بخش قبل اولین روایت مربوط به محل خروج و ظهور یمان را از کتاب کمال الدین مرحوم صدوق بیان کردیم و حول آن نکاتی را عرضه داشتیم. گرچه همین یک روایت برای ردّ و اثبات انحراف احمد اسماعیل همبوشی کفایت میکند اما در ادامه به روایات دیگری اشاره خواهیم نمود ان شاء الله.
در ضمن روایتی، جناب محمد بن مسلم به امام باقر (علیهالسلام) عرضه میدارد:
«یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَتَى یَخْرُجُ قَائِمُکُمْ»؟
ترجمه: ای پسر رسول خدا، در چه زمانی قائم شما خارج شده و ظهور میکند؟
حضرتش هم شروع به ذکر بعضی علائم ظهور نموده تا اینکه فرمودند:
«وَ خُرُوجُ السُّفْیَانِیِّ مِنَ الشَّامِ وَ الْیَمَانِیِ مِنَ الْیَمَنِ… فَعِنْدَ ذَلِکَ خُرُوجُ قَائِمِنَا فَإِذَا خَرَجَ أَسْنَدَ ظَهْرَهُ إِلَى الْکَعْبَه…»
ترجمه: ظهور و خارج شدن سفیانی از شام و یمانی از یمن… پس در این هنگام است خارج و ظاهر شدن قائم ما، پس زمانی که خارج شود پشتش را به کعبه تکیه دهد…
(کمال الدین، ج1، ص331)
- بررسی و نکات:
1. همانطور که در بحش قبل ذکر گردید، خروج به معنای ظهور و بروز میباشد، خواه از جایگاهی باشد یا از حالتی باشد.
2. بین نُسَخ کتاب کمال الدین نسبت به این روایت هیچگونه اختلافی نبوده و همه نسخ حاوی عبارت «من الیمن» است و به همین دلیل است که احمد اسماعیل همبوشی و پیروانش هیچگاه این روایت را ذکر نکرده بلکه فقط به روایتی که در صفحه 328 کتاب کمال الدین میباشد -که در بخش قبل به آن روایت اشاره نمودیم- اکتفا میکنند.
3. این روایت به وضوح پرده از غرضورزی و شیادی احمد اسماعیل همبوشی و مبلغین او برداشته است زیرا وی ظهورش از بصره بوده، نه از یمن.
حتی اگر کلمه خروج در این روایت را به همان معنای مورد علاقه این فرقه پوشالی -یعنی قیام- حمل کنیم، باز هم موجب رسوایی آنان میگردد زیرا احمد همبوشی خروج خود را از عراق اعلام نموده است، نه از یمن.
در پی این رسوایی بزرگ که از این روایت متوجه فرقه پوشالی یمانی میشود، پیروان این فرقه به فکر فرو رفته تا با ایراد اشکالاتی به حدیث مزبور، آبروی سرکرده خود را خریده و حقانیت او را ثابت نمایند.
آری عزیزان… همه احادیث ضد این دعوت نامبارک باید از سوی سردمدارانش، مورد اشکال و توجیه و تاویل قرار بگیرد تا بتوانند به اهداف شوم خود نائل آیند.
بعضی از مبلغین این فرقه برای فرار از این رسوایی، حدیث را مورد خدشه قرار داده و میگویند:
«این روایت در حقیقت همان روایت ج1، ص327، کتاب کمال الدین -که در بخش قبل به عنوان روایت اول بیان نمودیم- میباشد که در ص330 تکرار گردیده است. سند هر دو روایت هم یکی بوده لذا هر دو روایت، یکی میباشد و روایات مجزّا نیستند. بنابراین وجود عبارت «من الیمن» در این روایت هم مورد تردید میباشد».
و اما پاسخ:
4. هیچ انسان فهیمی از اتحاد در سند دو روایت -با وجود اختلافات فراوان در متن دو روایت- حکم به وحدت این دو روایت نمیکند.
بنابراین اتحاد و یکی بودن سند این دو روایت، نمیتواند دلیل بر وحدت این دو حدیث باشد بلکه اختلاف متن و مضمون این دو روایت، بهترین شاهد و دلیل است بر افتراق این دو روایت.
برای پی بردن به اختلاف متن این دو روایت، عکس زیر را با دقت از نظر بگذرانید.

همانطور که شاهد بودید موضوع روایت اول بحث شباهتهای بین امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) با انبیاء گذشته میباشد که در انتهای حدیث به 3 علامت از علامتهای خروج حضرتش اشاره میشود که با رنگ قرمز مشخص گردیده است.
اما در روایت دوم اشاره به امدادهای غیبی و ویژگیهای دوران ظهور و نماز حضرت عیسی پشت ایشان شده و بعد از آن به 16 علامت ظهور اشاره شده و سپس ذکری از 313 یار حضرت و حلقه ده هزار نفری ایشان به میان آمده است.
آیا با این اختلاف 95 درصدی در متن این دو حدیث، میتوان حکم به وحدت این دو روایت نمود؟ مسلماً خیر.
لذا ادعای یکی بودن این دو روایت به علت یکی بودن سند آنها با وجود اختلاف 95 درصدی در متن دو روایت ادعایی سست و مغرضانه بوده که چیزی جز عوام فریبی در پی ندارد.
5. مضافا اینکه اگر ادعای سست یکی بودن این دو روایت را بپذیریم، باید قائل شویم که در حدیث اول، عبارت «من الیمن» از بعضی نسخ کتاب کمال الدین افتاده است زیرا در اختلاف نسخه، احتمال افتادگی و سقط عبارت از قوّت بیشتری برخوردار است تا اینکه بخواهیم نسّاخ را متهم به زیاده نویسی نماییم.
و اگر هم ادعای سست فوق را نپذیریم، وجود عبارت «من الیمن» در روایت دوم، مهر بطلانی است بر فرقه پوشالی مدعی یمانی.
اشکال اول به حدیث فوق
در بخش قبل، دومین روایت دالّ بر مکان خروج یمانی را خدمت شما عزیزان مطرح نمودیم و به برخی از اشکالات بسیار سست پیروان فرقه احمداسماعیل همبوشی در ردّ روایت فوق، پاسخی منصفانه دادیم.
همانطور که بیان شد در روایت اولِ مذکورِ در کتاب کمال الدین، ج1، ص327 اختلاف نسخه وجود داشته و عبارت «من الیمن» داخل پرانتز قرار دارد، اما در روایت دوم که در صفحه 330 کتاب است دیگر هیچ اختلاف نسخهای وجود نداشته و با همین یک روایت میتوان بطلان ادعای احمداسماعیل همبوشی را -مبنی بر عدم خروج یمانی از یمن- ثابت کرد.
در پی این رسوایی بزرگ مبلغین این فرقه پوشالی به دست و پا افتاده و اشکالات سستی را به جهت ردّ حدیث مذکور ایراد نمودهاند که در مقام پاسخی منصفانه به آنها هستیم.
یکی از مبلغین مغرض این فرقه -ناظم العقیلی- به این حدیث خدشه سندی وارد کرده و میگوید:
«فی سند الروایه اکثر من مجهول»
ترجمه: در سند روایت بیش از یک مجهول وجود دارد.
- بررسی:
اولا: باید عرض کنیم که این فرقه پوشالی، علم رجال را بدعت دانسته و به هر حدیثی در جهت اثبات اعتقاد خود اخذ مینمایند. یعنی در حقیقت چون میخواهند به هر حدیثی برای اثبات مذهب خود استناد کنند، قائل به بدعت بودن علم رجال گشتهاند.
بنابراین اشکال سندی از سوی این فرقه نسبت به حدیث مورد گفتگو پذیرفته نبوده و بر همین اساس باید معتقد به خروج یمانی از یمن باشند.
مضافا اینکه سند این روایت، دقیقا همان سند روایت اول -مذکور در کتاب کمال الدین، ج1، ص327- میباشد و مبلغین این فرقه به روایت اول استناد میکنند، پس روایت دوم هم قابل استناد میباشد.
آیا پذیرفتن روایت اول و انکار روایت دوم -با اینکه سند هر دو روایت یکی میباشد- کاری مغرضانه نیست؟
ثانیا: روحیه این عزیزان در گفتن دروغ به پیروان جاهل خود بسیار بالاست لذا به راحتی ادعا میکنند که «در سند روایت بیش از یک مجهول وجود دارد» و مریدان ساده لوح هم این ادعا را باور میکنند.
اینک به بررسی تک تک راویان این حدیث پرداخته تا مدعی صادق از کاذب مشخص گردد.
1- محمد بن محمد بن عصام الکلینی:
وی از مشایخ شیخ صدوق بوده و مرحوم شیخ صدوق در کتبش از او با عناوین «رضی الله عنه» یا «رحمه الله» یاد میکند و این امر از طرف شیخ صدوق دلیل بر وثاقت این شخص میباشد.
2- محمد بن یعقوب الکلینی:
ایشان مولف کتاب شریف کافی بوده و مورد وثوق میباشد. (معجم رجال، ج18، ص50)
3- القاسم بن العلاء:
وی از وکلای امام عسکری (علیهالسلام) و امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) بوده و مورد وثوق میباشد. (معجم رجال، ج14، ص32)
4- اسماعیل بن علی القزوینی:
در وثاقت این شخص همین کفایت میکند که وکیل دو امام -یعنی قاسم بن العلاء- از او روایت نقل میکند. آیا به نظر شما وکیل امام عسکری (علیهالسلام) و امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) از شخصی که مورد اعتماد نمیباشد نقل روایت میکند؟
5- علی بن اسماعیل:
با توجه به طبقه وی، او علی بن اسماعیل بن شعیب المیثنی بوده که ثقه میباشد. (معجم رجال، ج12، ص46 / رجال شیخ طوسی، ص362)
6- عاصم بن حمید الحناط:
وی مورد وثوق است. (رجال نجاشی، ج2، ص158)
7- محمد بن مسلم الثقفی:
مورد وثوق و از اجلاء اصحاب است. (معجم رجال، ج17، ص257)
پس به خوبی صحت سند این روایت ثابت گشته و غرض ورزی ناظم العقیلی بر همگان روشن گردید.
اشکال دوم به حدیث فوق
یکی از مبلغین جوانِ مغرض و جویای نام این فرقه «ع.ف»، در این حدیث خدشه میکند و میگوید:
«این روایت فقط تو کمال الدین است… و غیر از کمال الدین… در هیچ منبع دیگر نیامده».
- بررسی:
همانطور که بارها عرض کردیم، جهل پیروان این فرقه پوشالی موجب میشود که این مبلغین به راحتی دروغ بگویند و همچنان بر سواری گرفتن از مریدان خود ادامه دهند.
وی ادعا نمود که این روایت در هیچ منبعی جز کمال الدین نمیباشد. اینک برای بررسی صحّت و سقم گفتار ایشان، سیری در منابع حدیثی میکنیم.
تعدادی از منابع که به حدیث مذکور اشاره نمودهاند از قرار زیر میباشند:
1- کمال الدین، ج1، ص330 (م381ق)
2- اعلام الوری، ج2، ص291 (م548ق)
3- کشف الغمه، ج2، ص535 (م692ق)
4- الوافی، ج2، ص465 (م1091ق)
5- اثبات الهداه، ج5، ص346 (م1104ق)
6- بحارالانوار، ج52، ص191 (م1110ق)
7- ریاض الابرار، ج3، ص158 (م1112ق)
8- منهاج البراعه، ج8، ص353 (م1324ق)
9- سفینه البحار، ج8، ص650 (م1359ق)
10- الانوار البهیه، ص374 (م1359ق)
11- معجم احادیث الامام المهدی، ج3، ص493 (معاصر)
و منابع دیگر…
و به همین راحتی شیادی و کذابی این مبلغ مغرض روشن میگردد.
روایت سوم
تا کنون به دو روایت در زمینه خروج یمانی از یمن اشاره کردیم و بطلان ادعای «عدم خروج یمانی از یمن» را ثابت نمودیم.
لازم به ذکر است که برای اثبات خروج یمانی از یمن و بطلان ادعای احمد اسماعیل همبوشی، همان روایت دوم کفایت میکند و نیازی به ذکر روایات دیگر نمیباشد اما جهت آشنایی مخاطبین عزیز با روایات مختلف مربوطه، به چند حدیث دیگر در این زمینه اشاره مینماییم.
و اما ادامه روایات…
«قال علیٌ عَلَیْهِ السَّلَامُ: خَمْسَهٌ مِنْ عَلَامَاتِ الْقَائِمِ عَلَیْهِ السَّلَامُ الْیَمَانِیُّ مِنَ الْیَمَنِ و السُّفْیَانِیُّ، وَ الْمُنَادِی یُنَادِی بِالسَّمَاءِ، وَ خَسْفٌ بِالْبَیْدَاءِ، وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّه»
ترجمه: حضرت علی (علیهالسلام) فرمودند:
پنج چیز از علامات قائم (علیهالسلام) است. یمانی از یمن و سفیانی و منادیای که از آسمان ندا میدهد و فرو رفتن در سرزمین بیداء و کشته شدن نفس زکیه.
(عیون الحکم و المواعظ، ص244، (قرن6))
- بررسی:
1. همانگونه که واقف هستید علم رجال در نظر فرقه مدعی یمانی بدعت بوده و آن را قبول ندارند لذا به هر حدیثی برای اثبات حقانیت خود استناد میکنند.
بارها و بارها دیده شده که احمد اسماعیل همبوشی و پیروانش به احادیث ضعیف و شاذ ّو متروک و عامّی و بیمنبع و… استناد نمودهاند و به صراحت بیان میکنند که علم رجال بدعت بوده و غیر قابل قبول است.
بر این اساس دیگر این فرقه نمیتواند به حدیث فوق اشکال سندی و رجالی وارد نموده و آن را از حجیت بیندازد بلکه باید بر همان مبنای باطل خود -مبنی بر بدعت و باطل بودن علم رجال- به حدیث فوق معتقد بوده و خروج یمانی را از یمن بدانند.
2. در نظر ما هم مضمون این حدیث شریف کاملا صحیح بوده و مورد اطمینان است زیرا مضمون فقرات آن در احادیثِ موردِ وثوقِ دیگر تایید شده است. مثلا روایت دومی که نقل نمودیم -کمال الدین، ج1، ص330- یکی از مویدات این حدیث شریف میباشد.
بنابراین ادعای اینکه «روایتی مبنی بر محل خروج یمانی از یمن وجود ندارد» کذب محض بوده و حکایت از غرض ورزی و عوام فریبی مبلغین این فرقه پوشالی دارد.
روایت چهارم
امام صادق (علیهالسلام) در ضمن روایتی، از اصحاب فِتَن یاد کرده و فرمودند:
«یخرج علیهم… السفیانی من الوادی الیابس من أودیه الشام… و قد یکون خروجه و خروج الیمانی من الیمن مع الرایات البیض فی یوم واحد وشهر واحد وسنه واحده…»
ترجمه: … و سفیانی از وادی خشک از وادیهای شام بر آنها خروج میکند… و به تحقیق خروج او و خروج یمانی از یمن با پرچمهای سفید، در یک روز و یک ماه و یک سال میباشد…
(اثبات الرجعه، فضل بن شاذان، ص64)
- بررسی:
1. با مبنایی که فرقه مدعی یمانی در قبال علم رجال دارد و این علم را بدعت میشمارد، بحث استدلال را بر ما ساده نموده لذا علیه این فرقه پوشالی میتوان به هر حدیثی استناد نمود.
بنابراین خدشه نمودن در حدیث فوق -از جهت انتساب کتاب اثبات الرجعه به فضل بن شاذان- با توجه به مبنای این فرقه پوشالی نسبت به علم رجال، کاملا غیر قابل قبول میباشد.
به عبارت دیگر وقتی کسی قائل باشد که علم رجال بدعت است و باطل، دیگر برایش فرقی ندارد که کتاب اثبات الرجعه از چه کسی است و راوی حدیث کیست.
لذا بارها و بارها شاهد بودیم که در این فرقه پوشالی به احادیث بیسند و مدرک استناد شده بلکه حتی به احادیث و کتب اهل سنت و یا کلام علماء آنها در جهت اثبات عقائد خود استناد میکنند.
عجیبتر اینکه گاها دیده شده به احادیثی استناد میکنند که قدمت 30 ساله بیشتر ندارند!
2. ناگفته نماند که در نظر ما فقرات مذکور از این حدیث در بالا صحیح بوده و مورد اطمینان است زیرا مضمون فقرات فوق موافق با روایت دوم منقول از کتاب کمال الدین، ج1، ص330 میباشد.
روایت پنجم
«لعَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَهَ قَالَ: ذُکِرَ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام السُّفْیَانِیُّ فَقَالَ أَنَّى یَخْرُجُ ذَلِکَ وَ لَمَّا یَخْرُجْ کَاسِرُ عَیْنَیْهِ بِصَنْعَاء».
ترجمه: در نزد امام صادق (علیهالسلام) سخن از سفیانی به میان آمد، حضرتش فرمودند: چگونه سفیانی خارج میشود در حالی که هنوز شکننده چشمان سفیانی از صنعاء خارج نشده است؟!
(غیبت نعمانی، ص277)
- بررسی:
1. با توجه به روایات، زمان خروج یمانی و خراسانی و سفیانی در یک روز میباشد. به روایت زیر دقت فرمایید:
«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام قَالَ: خُرُوجُ الثَّلَاثَهِ الْخُرَاسَانِیِ وَ السُّفْیَانِیِ وَ الْیَمَانِیِ فِی سَنَهٍ وَاحِدَهٍ فِی شَهْرٍ وَاحِدٍ فِی یَوْمٍ وَاحِد…»
ترجمه: امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: خروج این سه -یعنی خراسانی و سفیانی و یمانی- در یک سال و یک ماه و یک روز است.
(غیبت شیخ طوسی، ص446)
اما ظاهرا شخصی در زمان امام صادق (علیهالسلام) خروج کرده و عدهای از اصحاب هم گمان نمودند که این شخص، سفیانی میباشد لذا در محضر امام صادق (علیهالسلام) سخن از سفیانی به میان آوردند.
امام صادق (علیهالسلام) گمان آنان را ردّ نموده و فرمودند:
چگونه سفیانی خارج میشود در حالی که هنوز شکننده چشمان سفیانی از صنعاء خارج نشده است؟!
با این بیان، حضرتش به خروج همزمان یمانی و سفیانی اشاره فرموده و استدلال نمودند که چون یمانی از صنعاء خروج نکرده لذا این شخص سفیانی نمیباشد زیرا خروج این دو همزمان میباشد.
پس به خوبی مشخص میگردد که همزمانی خروج یمانی با سفیانی، یکی از علائم تشخیص یمانی و سفیانی بوده و مبنای استدلال حضرت در ردّ گمان اصحاب، همین نکته میباشد.
2. ممکن است گفته شود:
«این شخصی که از صنعاء، همزمان با سفیانی و برای مقابله با او خروج میکند، غیر از یمانی میباشد. بنابراین نمیتوان نتیجه گرفت که محل خروج یمانی از یمن میباشد».
در پاسخ عرض میکنیم که:
با توجه به روایات، یمانی کسی است که برای مقابله با لشکر سفیانی خروج میکند.
از سوی دیگر در روایات، اشاره به همزمانی خروج یمانی و خراسانی با سفیانی هم شده است.
خراسانی که از خراسان میباشد، پس نتیجه: آن شخصی که برای مقابله با سفیانی و همزمان با او از شهر صنعاء خروج میکند، همان یمانی میباشد.
3. لازم به ذکر است که ذکر ایراد سندی و رجالی نسبت به حدیث «کاسر عینیه» از سوی فرقه مدعی یمانی بیفایده بوده که در بخش قبل ضمن نکات، به آن پاسخ گفتیم.
نتیجه
در بحث خروج یمانی از یمن به همین 5 روایت اکتفا کرده -که البته فقط نقل یک روایت برای اثبات خروج یمانی از یمن کفایت میکند- و از ذکر باقی روایات صرف نظر مینماییم.
دوستان عزیزی که تمایل دارند روایات دیگر را هم از نظر بگذرانند به کتاب «اهدی الرایات» صفحات 58 الی 71 مراجعه فرمایند.
جمع بندی و نتیجهگیری
با تحلیل روایات و تبیین قاعدهی بداء، مشخص شد که حتی در علائم محتوم نیز امکان بداء وجود دارد، اما این بدان معنا نیست که هر ادعای متناقضی بتواند با تکیه بر بداء پذیرفته شود. در مورد محل خروج یمانی نیز، بررسی اسناد و متون روایی نشان داد که ادعای خروج از بصره (عراق) نهتنها فاقد اعتبار سندی است بلکه با مضمون اصلی روایات که بر خروج یمانی از یمن تأکید دارد در تعارض است. جریان احمد اسماعیل بصری با تحریف متون و استفادهی مغرضانه از مفاهیم دینی، تلاش دارد چهرهای مقبول از خود بسازد؛ اما حقیقت امر با دقت در منابع و قواعد اصولی روشن میگردد و راه شناخت حجت واقعی الهی از مدعیان دروغین، همچنان از طریق معیارهای اصیل شریعت قابل شناسایی است.
خلاصه اینکه: کسی که همزمان با سفیانی و برای مقابله با او از صنعاء خروج میکند، همان یمانی موعود است و لاغیر.
تلنگر و تعقّل
دوست عزیز در دام افتاده… بر طبق روایات، یمانی از یمن میآید نه از بصره و عراق. آیا هنوز میخواهی پیرو کسانی باشی که نماز جمعه را در چهارشنبه خواندهاند؟!
معاویه اول الزمان نماز جمعه را در چهارشنبه خواند! و معاویه آخرالزمان خروج یمانی را از عراق میداند!
آیا هنوز میخواهید از افراد کذاب و مغرض پیروی کنید؟!
آیا به کسانی که برای رسیدن به منافع خود از دروغ گفتن واهمهای ندارند، میتوان اعتماد نمود؟!
«فنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبین» (آلعمران، 61)
دوست عزیز در دام افتاده… اگر تعقل نکنی پلیدی نثارت می گردد. «وَ یَجْعَلُ الرجسَ عَلَى الَّذینَ لایَعْقِلُونَ» (یونس، 100)
پرسشهای متداول (FAQ)
1. آیا علائم ظهور میتوانند دستخوش تغییر شوند؟
بله؛ بر اساس قاعده بداء، برخی از علائم ظهور، حتی علائم محتوم، ممکن است به مشیت الهی تغییر یابند.
2. منظور از بداء در علائم ظهور چیست؟
بداء به معنای تغییر در جزئیات یا حتی اصل علائم ظهور است که بر اساس اراده و حکمت الهی میتواند رخ دهد.
3. آیا خروج یمانی از بصره مورد تأیید روایات معتبر است؟
خیر؛ روایات معتبر دلالت بر خروج یمانی از یمن دارند و ادعای خروج از بصره فاقد پشتوانهی سندی معتبر است.
4. آیا هرکسی میتواند با ادعای بداء، نشانههای ظهور را تغییر دهد؟
خیر؛ استفاده ابزاری از بداء برای اثبات ادعاهای فردی، فاقد مشروعیت دینی است و موجب گمراهی مردم میشود.
5. نقش علامت در ظهور امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) چیست؟
علامتها راهنماهایی برای تشخیص زمان و شرایط ظهور هستند، اما قطعی و تغییرناپذیر تلقی نمیشوند.